این روزها جایت عجیب خالی است.
این روزها جایت عجیب خالی است.
نه مثل روزهایی که سفر می رفتی، نه مثل روزهایی که نبودی، مثل... نمی دانم مثل کِی؟
جای خالیت را شاید یک شاخه گل صورتی،
یک دسته کوچک نرگس یا یک دستبند آبی فیروزه ای پرکند
اما عقربه های ساعت مچی ام هیچکدام را به جای تو قبول نمی کنند.
می نویسم
خواستم برایت بنویسم از روزهایی که نبودی و چه گذشت بر این دل خسته ام
خواستم برایت بنویسم از روزهای دلتنگی
خواستم بنویسم از بغض هایی که تو نبودی و شکست
بنویسم از اشک هایی که نبودی و باران شد
از روزهایی که آسمان هوای دلش مثل دلم ابری بود
اما دیگر دیر است برای شکایت های زمان
دیر است برای روزهایی که از دست رفته
دیگر می نویسم از زندگی شاید که دلم همراه شود با نوایش
زندگی می گذرد ، آفتاب می آید ،روزها در پی هم اما
زندگی چه می گوید؟
آفتاب چه می خواهد؟
روزها چگونه میگذرد؟
بماند ،دیگر گله ای نیست از دست زمان
نه مثل روزهایی که سفر می رفتی، نه مثل روزهایی که نبودی، مثل... نمی دانم مثل کِی؟
جای خالیت را شاید یک شاخه گل صورتی،
یک دسته کوچک نرگس یا یک دستبند آبی فیروزه ای پرکند
اما عقربه های ساعت مچی ام هیچکدام را به جای تو قبول نمی کنند.
می نویسم
خواستم برایت بنویسم از روزهایی که نبودی و چه گذشت بر این دل خسته ام
خواستم برایت بنویسم از روزهای دلتنگی
خواستم بنویسم از بغض هایی که تو نبودی و شکست
بنویسم از اشک هایی که نبودی و باران شد
از روزهایی که آسمان هوای دلش مثل دلم ابری بود
اما دیگر دیر است برای شکایت های زمان
دیر است برای روزهایی که از دست رفته
دیگر می نویسم از زندگی شاید که دلم همراه شود با نوایش
زندگی می گذرد ، آفتاب می آید ،روزها در پی هم اما
زندگی چه می گوید؟
آفتاب چه می خواهد؟
روزها چگونه میگذرد؟
بماند ،دیگر گله ای نیست از دست زمان
۷.۴k
۱۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.