part20
#part20
تینا-دلم گرفته بود
خیلی حالم بد بود
هرکاری میکردم نمیتونستم
جلو اشکارم و بگیرم
حامیم-یکم بیشتر دقت کردم و فهمیدم این دختر
خواهر مجید رضوی میگم خیلی برام اشنا بود
براچی داشت گریه میکرد از همون اول که این دختره رودیدم
وایب خوب یبم میداد
یجوارایی میتونم بگم خوشم میومد ازش
وای نکنه عاشقش شده باشم
نه بابا عاشق چی بیخیال
ولی اخه جرا گریه میکنه رفتم پیشش
حامی-سلام خانم رضوی
تینا-نه امکان ندارهه حامیم چرا باید اینجا باشه
اشکام چاک کردم سریع
حامی-خوبید
تینا-س سسلام
بله شما خوبی
حامی-ممنون
میتونم بشینم
تینا-عامم اره حتما
حامی-به نطر خوب نمیایی
چیزی شده
تینا-راستش صمیم ترین دوستم ازدینا رفتش
حامی-ای وای
خیلی متاسفم
حما خیلی سخته
من که تاحالا تجربش نکردم
ولی خوب
تینا-هوم میکشه تا بهش عادت کنم یکم زمان نیاز دارم
یچیزی شما زیاد میای این کافه
حامی-خوب داستانش زولانی حال قرار کلی حرف بزنیم باهم
چی میخوری سفارش بدیم
تینا-ممنون قبلا سفارش دادم
حامی-حالا یچی باهم بخوریم دیگه اونو تنها خوردی
تینا-نه اخه
حامی-اخه ماخه نیار برام
چی میخوری
ادم حرف حامیم و پس نمیزنه
تینا-اوکی یهه کیک شکالاتی ولی من حساب میکنما(باخنده)
حامی-نچ نچ اولا تاوقتی من اینجام نمیتونی اینکار و کنی دومنم
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#مجید_رضوی#رمان
تینا-دلم گرفته بود
خیلی حالم بد بود
هرکاری میکردم نمیتونستم
جلو اشکارم و بگیرم
حامیم-یکم بیشتر دقت کردم و فهمیدم این دختر
خواهر مجید رضوی میگم خیلی برام اشنا بود
براچی داشت گریه میکرد از همون اول که این دختره رودیدم
وایب خوب یبم میداد
یجوارایی میتونم بگم خوشم میومد ازش
وای نکنه عاشقش شده باشم
نه بابا عاشق چی بیخیال
ولی اخه جرا گریه میکنه رفتم پیشش
حامی-سلام خانم رضوی
تینا-نه امکان ندارهه حامیم چرا باید اینجا باشه
اشکام چاک کردم سریع
حامی-خوبید
تینا-س سسلام
بله شما خوبی
حامی-ممنون
میتونم بشینم
تینا-عامم اره حتما
حامی-به نطر خوب نمیایی
چیزی شده
تینا-راستش صمیم ترین دوستم ازدینا رفتش
حامی-ای وای
خیلی متاسفم
حما خیلی سخته
من که تاحالا تجربش نکردم
ولی خوب
تینا-هوم میکشه تا بهش عادت کنم یکم زمان نیاز دارم
یچیزی شما زیاد میای این کافه
حامی-خوب داستانش زولانی حال قرار کلی حرف بزنیم باهم
چی میخوری سفارش بدیم
تینا-ممنون قبلا سفارش دادم
حامی-حالا یچی باهم بخوریم دیگه اونو تنها خوردی
تینا-نه اخه
حامی-اخه ماخه نیار برام
چی میخوری
ادم حرف حامیم و پس نمیزنه
تینا-اوکی یهه کیک شکالاتی ولی من حساب میکنما(باخنده)
حامی-نچ نچ اولا تاوقتی من اینجام نمیتونی اینکار و کنی دومنم
#نقطه_تاریک_زندگیم#حامیم#مجید_رضوی#رمان
۳.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.