فیک جونگ کوک
فرشته تاریک زندگی من
part13,14
ات:عع؟ اینجوریاست؟ باشه اصلا دیگه نمیخام باهات بمونم (داد)
ناگهان با گفتن این جمله ات همه چیز تاریک و سیاه میشه و جونگ کوک با چشمایی که رنگ قرمز گرفته و
از دهنش خون میاد مواجه میشه
ات:دا..داره چه اتفاقی میوفته
و بعد جونگ کوک گردن ات رو میگیره و فشارش میده
و سیاهی...
________
+قربان سیستم داره به هم میریزه همه چیز داره قاطی میشه !
_احمقا زودباشین درستش کنید نباید اینطوری بشه !*دستشو میکوبه روی میز*
= قربان باید از ماده بیهوش کننده استفاده کنیم
لطفا مجوز رو بدید
÷نه نه نباید اینکارو انجام بدیم قربان
_مشکلش چیه؟
÷بخاطر ضربان قلب بالایی که داره امکان تشنج زیاده اگر بخام منطقی تر بگم این داروها بهش جواب نمیده
=ولی مجبوریم ممکنه همه چیز به هم بخوره قربان
"پیام بازرگانی "
آیا میخواهید هیجان را با تمام وجودتان حس کنید؟
خب به من چه (بیخیال برید ادامه فیک رو بخونید میدونم بی مزه بود /:
"اتمام پیام بازرگانی"
_نه اجازه ی همچین کاری رو بهتون نمیدم حالام بدون اینکه به اون فرشته آسیبی بزنید دوباره برش میگردونید(داد)عجله کنید
۱ دقیقه بعد
=نه نه نه داره میمیره رئیس(داد)
_چی میگی؟ چیشده؟(داد)
=ینفر سعی کرد بیهوش کننده تزریق کنه حالام داره نبضش کند میشه
_کدوم *بوق* این غلطو کرددددد؟(عربده)
*میره به سمت میز کنترل و کسی که از طریق میزش بیهوش کننده زده رو پیدا میکنه*
نکته: الان همه سر میز هستن و از طریق میز فرماندهی کارهاشون کنترل میشه به همین دلیل میشه فهمیدی کی چیکار میکنه
_عوضییی (داد)
به سمت اون فرد میره و یه مشت بهش میزنه و کلشو به میز تند تند میکوبه
_تو خواستی بهش آسیب برسونی حالام خواهی مرد
به کارش ادامه میده تا زمانی که فردی وارد سالن میشه
& قربان! پادزهر اینجاست!
*دست از مشت زدن برمیداره و به سمت فردی که پادزهر در دستش داره ،میره
_زودباش بده به من وقت نداریم!
*میره به سمت اتاق و پادزهر رو وارد سرم میکنه *
_*نفس عمیق*نبضش برگشت!
÷ قربان لطفا از اون اتاق بیرون بیاید آقای اوباما باهاتون میخوان صحبت کنن
_* نگاهی به صورت فردی که روی تخت دراز کشیده میندازه* اومدم!
*از اتاق بیرون میره و درو قفل میکنه و بعد کلید رو توی جیبش میزاره*
_______________________________________
شرط: ۶۰ لایک و ۵۰ کامنت
part13,14
ات:عع؟ اینجوریاست؟ باشه اصلا دیگه نمیخام باهات بمونم (داد)
ناگهان با گفتن این جمله ات همه چیز تاریک و سیاه میشه و جونگ کوک با چشمایی که رنگ قرمز گرفته و
از دهنش خون میاد مواجه میشه
ات:دا..داره چه اتفاقی میوفته
و بعد جونگ کوک گردن ات رو میگیره و فشارش میده
و سیاهی...
________
+قربان سیستم داره به هم میریزه همه چیز داره قاطی میشه !
_احمقا زودباشین درستش کنید نباید اینطوری بشه !*دستشو میکوبه روی میز*
= قربان باید از ماده بیهوش کننده استفاده کنیم
لطفا مجوز رو بدید
÷نه نه نباید اینکارو انجام بدیم قربان
_مشکلش چیه؟
÷بخاطر ضربان قلب بالایی که داره امکان تشنج زیاده اگر بخام منطقی تر بگم این داروها بهش جواب نمیده
=ولی مجبوریم ممکنه همه چیز به هم بخوره قربان
"پیام بازرگانی "
آیا میخواهید هیجان را با تمام وجودتان حس کنید؟
خب به من چه (بیخیال برید ادامه فیک رو بخونید میدونم بی مزه بود /:
"اتمام پیام بازرگانی"
_نه اجازه ی همچین کاری رو بهتون نمیدم حالام بدون اینکه به اون فرشته آسیبی بزنید دوباره برش میگردونید(داد)عجله کنید
۱ دقیقه بعد
=نه نه نه داره میمیره رئیس(داد)
_چی میگی؟ چیشده؟(داد)
=ینفر سعی کرد بیهوش کننده تزریق کنه حالام داره نبضش کند میشه
_کدوم *بوق* این غلطو کرددددد؟(عربده)
*میره به سمت میز کنترل و کسی که از طریق میزش بیهوش کننده زده رو پیدا میکنه*
نکته: الان همه سر میز هستن و از طریق میز فرماندهی کارهاشون کنترل میشه به همین دلیل میشه فهمیدی کی چیکار میکنه
_عوضییی (داد)
به سمت اون فرد میره و یه مشت بهش میزنه و کلشو به میز تند تند میکوبه
_تو خواستی بهش آسیب برسونی حالام خواهی مرد
به کارش ادامه میده تا زمانی که فردی وارد سالن میشه
& قربان! پادزهر اینجاست!
*دست از مشت زدن برمیداره و به سمت فردی که پادزهر در دستش داره ،میره
_زودباش بده به من وقت نداریم!
*میره به سمت اتاق و پادزهر رو وارد سرم میکنه *
_*نفس عمیق*نبضش برگشت!
÷ قربان لطفا از اون اتاق بیرون بیاید آقای اوباما باهاتون میخوان صحبت کنن
_* نگاهی به صورت فردی که روی تخت دراز کشیده میندازه* اومدم!
*از اتاق بیرون میره و درو قفل میکنه و بعد کلید رو توی جیبش میزاره*
_______________________________________
شرط: ۶۰ لایک و ۵۰ کامنت
۱۸.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.