فصــ💜دومــ💜
فصــ💜دومــ💜
پارت۶۶💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: اوم...عالی شدی الان
سانامی:: چیه دستت
جیمین:: نون پنیره بیا بخور واسه تو درست کردم
سانامی:: حالا من یچیزی گفتم باید حتما نون پنیر بدی؟!یچیز خوشمزه تر درست میکردی
جیمین:: بیا بریم بین راه یچیزی میگیرم برات کوفت کنی
سانامی لقمه رو از دستش گرفت و رفتن بیرون
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
سانامی:: خب با هواپیما میرفتیم
جیمین:: ساکت
سانامی:: مامان بزرگت میدونه منو تو داریم میریم پیشش؟!
جیمین:: آره
سانامی:: مگه تو بی کَسو کار نبودی این ننه از کجا پیدا شد؟!
جیمین:: کل آدمای دنیا از بستگانم میبودن...بازم میگفتم هیچکسیو ندارم
سانامی:: اوه...من میگیرم میخابم تو راهتو برو عشقم
جیمین:: اول لقمتو تموم کن
سانامی:: ن نمیخام...زیاده
سانامی بقیشو از ماشین انداخت بیرون ک جیمین چشم غُره ای بهش رفت
سانامی:: حیح😄
پرش زمانی
بوسان...(البته داخل دِه)
سانامی:: وایییی چ هوایی داره،طبیعی
جیمین:: میبینی چ سرسبزه
سانامی:: چ خونه هایی
جیمین:: بریم
وسایلو بردن و رفتن
از چندتا خونه عبور کردن و رسیدن ب خونه مامان بزرگ جیمین
جیمین:: مامان بزرگ؟؟؟ خونه این؟!
( اینجا اسم مامان بزرگو میگم ننه قَمَر...شوخیدم اوما بزرگ...چی میگن ب ننه ها؟!...من میگم یورا)
یورا:: ای احمق!
جیمین و سانامی برگشتن و پشت سرشونو نگاه کردن و دیدن مامان بزرگ جیمین وایساده
سانامی:: بهت گف احمق🤣
یورا:: ساکت! اصلا خوشم نمیاد یه دختر انقد باصدای تیز و بلند بخنده
سانامی:: ب..ببخشید😐
جیمین:: مامان بزرگ نمیخاین خوش آمد بگین؟!
یورا:: خوش اومدی پسرم...حالا این خانمه زیبا کیه؟!
جیمین:: همسرم...
سانامی:: سلام من سانامی هستم مامان بزرگ از دیدنتون خوشحالم☺️
یورا:: اوم...بنظر دختر عاقلیه
جیمین:: خیلی...
سانامی:: نظر لطفتونه
یورا:: برید داخل
جیمین و سانامی و مامان بزرگه رفتن داخل
سانامی:: چ جالبه
جیمین:: بشین
سانامی:: رو زمین...رو قالی؟!
جیمین:: ن په کاناپه با بهترین برند😒
سانامی نشست و جیمین رفت چمدون چیزاشونو گذاشت تو یکی از اتاقا
بعدشم برگشت
یورا:: میتونی چایی درست کنی عروس؟!
سانامی:: ک..کجا؟!
یورا:: اونجا ببین
سانامی:: چشم
سانامی پاشد بره چایی درست کنه
یورا:: چ عجب ب من سر زدی،اگه تفریح و... نبود نمیومدی
جیمین:: ببخشید...سرم شلوغه
سانامی:: چایی آماده بود
یورا:: حتما یِجی درستش کرد و رفت،خوبه بیارش
سانامی چاییارو آورد و گذاشت جلوشون
یورا:: قبلا میگفتم جیمین باید با یجی ازدواج کنه،جیمین نمیخاستش و یجی هم از جیمین خیلی خوشش نمیومد
سانامی:: ا خداشم باشه
یورا:: یعنی میخای شوهرت بشه شوهره اون؟!
سانامی:: نههه
یورا:: آها...
جیمین:: چاییتونو بخورین
یورا:: ببینم چرا این دختر هیچی نداره؟؟!!
جیمین:: منظورتون چیه؟!
سانامی:: یعنی چی بیچیزم
یورا:: ن باسنی...ن س.ی.نه دُرُشتی...ن اندام پُری... ب چی این وابسته شدی؟! تو ک مزخرف و پر کاری...یکم این دخترو پر کن(استغرالله منظورشو گرفتین؟!)
جیمین پوزخندی زد و سانامی حرصی شد
جیمین:: مامان بزرگ بهتره دربارش حرفی زده نشه
یورا:: خیلی خب
سانامی:: جیمینااا قرار شد بریم دور بزنیم چایی ک خوردیم بریم این ورارو نشونم بدی؟!
یورا:: اول کمک من کارارو میکنی
سانامی:: چ کارایی؟!
یورا:: ظرفام نشستس...خونه رو هم باید جارو بزنی و عصرونه درست کنیم
سانامی:: چشم😐
جیمین:: من میرم یه چرخی بزنم...تا کاراتو کنی میریم بیرون بیبی
جیمین پاشد بره سانامی هم اخماش تو هم بود ک بجای رفتن با جیمین بیرون باید کارارو کنه
ولی نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه
سانامی:: خب از کجا شروع کنم مامان بزرگ؟!
یورا:: جارو رو بیار
سانامی:: جارو برقی دارین؟!
یورا:: نه وقتی از جارو های ساده و دستی میشه استفاده کرد چ نیازی ب اون؟!
سانامی:: اوکی
یورا:: چی کِی؟!
سانامی:: هیچی...
#dasam
پارت۶۶💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
جیمین:: اوم...عالی شدی الان
سانامی:: چیه دستت
جیمین:: نون پنیره بیا بخور واسه تو درست کردم
سانامی:: حالا من یچیزی گفتم باید حتما نون پنیر بدی؟!یچیز خوشمزه تر درست میکردی
جیمین:: بیا بریم بین راه یچیزی میگیرم برات کوفت کنی
سانامی لقمه رو از دستش گرفت و رفتن بیرون
سوار ماشین شدن و حرکت کردن
سانامی:: خب با هواپیما میرفتیم
جیمین:: ساکت
سانامی:: مامان بزرگت میدونه منو تو داریم میریم پیشش؟!
جیمین:: آره
سانامی:: مگه تو بی کَسو کار نبودی این ننه از کجا پیدا شد؟!
جیمین:: کل آدمای دنیا از بستگانم میبودن...بازم میگفتم هیچکسیو ندارم
سانامی:: اوه...من میگیرم میخابم تو راهتو برو عشقم
جیمین:: اول لقمتو تموم کن
سانامی:: ن نمیخام...زیاده
سانامی بقیشو از ماشین انداخت بیرون ک جیمین چشم غُره ای بهش رفت
سانامی:: حیح😄
پرش زمانی
بوسان...(البته داخل دِه)
سانامی:: وایییی چ هوایی داره،طبیعی
جیمین:: میبینی چ سرسبزه
سانامی:: چ خونه هایی
جیمین:: بریم
وسایلو بردن و رفتن
از چندتا خونه عبور کردن و رسیدن ب خونه مامان بزرگ جیمین
جیمین:: مامان بزرگ؟؟؟ خونه این؟!
( اینجا اسم مامان بزرگو میگم ننه قَمَر...شوخیدم اوما بزرگ...چی میگن ب ننه ها؟!...من میگم یورا)
یورا:: ای احمق!
جیمین و سانامی برگشتن و پشت سرشونو نگاه کردن و دیدن مامان بزرگ جیمین وایساده
سانامی:: بهت گف احمق🤣
یورا:: ساکت! اصلا خوشم نمیاد یه دختر انقد باصدای تیز و بلند بخنده
سانامی:: ب..ببخشید😐
جیمین:: مامان بزرگ نمیخاین خوش آمد بگین؟!
یورا:: خوش اومدی پسرم...حالا این خانمه زیبا کیه؟!
جیمین:: همسرم...
سانامی:: سلام من سانامی هستم مامان بزرگ از دیدنتون خوشحالم☺️
یورا:: اوم...بنظر دختر عاقلیه
جیمین:: خیلی...
سانامی:: نظر لطفتونه
یورا:: برید داخل
جیمین و سانامی و مامان بزرگه رفتن داخل
سانامی:: چ جالبه
جیمین:: بشین
سانامی:: رو زمین...رو قالی؟!
جیمین:: ن په کاناپه با بهترین برند😒
سانامی نشست و جیمین رفت چمدون چیزاشونو گذاشت تو یکی از اتاقا
بعدشم برگشت
یورا:: میتونی چایی درست کنی عروس؟!
سانامی:: ک..کجا؟!
یورا:: اونجا ببین
سانامی:: چشم
سانامی پاشد بره چایی درست کنه
یورا:: چ عجب ب من سر زدی،اگه تفریح و... نبود نمیومدی
جیمین:: ببخشید...سرم شلوغه
سانامی:: چایی آماده بود
یورا:: حتما یِجی درستش کرد و رفت،خوبه بیارش
سانامی چاییارو آورد و گذاشت جلوشون
یورا:: قبلا میگفتم جیمین باید با یجی ازدواج کنه،جیمین نمیخاستش و یجی هم از جیمین خیلی خوشش نمیومد
سانامی:: ا خداشم باشه
یورا:: یعنی میخای شوهرت بشه شوهره اون؟!
سانامی:: نههه
یورا:: آها...
جیمین:: چاییتونو بخورین
یورا:: ببینم چرا این دختر هیچی نداره؟؟!!
جیمین:: منظورتون چیه؟!
سانامی:: یعنی چی بیچیزم
یورا:: ن باسنی...ن س.ی.نه دُرُشتی...ن اندام پُری... ب چی این وابسته شدی؟! تو ک مزخرف و پر کاری...یکم این دخترو پر کن(استغرالله منظورشو گرفتین؟!)
جیمین پوزخندی زد و سانامی حرصی شد
جیمین:: مامان بزرگ بهتره دربارش حرفی زده نشه
یورا:: خیلی خب
سانامی:: جیمینااا قرار شد بریم دور بزنیم چایی ک خوردیم بریم این ورارو نشونم بدی؟!
یورا:: اول کمک من کارارو میکنی
سانامی:: چ کارایی؟!
یورا:: ظرفام نشستس...خونه رو هم باید جارو بزنی و عصرونه درست کنیم
سانامی:: چشم😐
جیمین:: من میرم یه چرخی بزنم...تا کاراتو کنی میریم بیرون بیبی
جیمین پاشد بره سانامی هم اخماش تو هم بود ک بجای رفتن با جیمین بیرون باید کارارو کنه
ولی نفس عمیقی کشید و سعی کرد آروم باشه
سانامی:: خب از کجا شروع کنم مامان بزرگ؟!
یورا:: جارو رو بیار
سانامی:: جارو برقی دارین؟!
یورا:: نه وقتی از جارو های ساده و دستی میشه استفاده کرد چ نیازی ب اون؟!
سانامی:: اوکی
یورا:: چی کِی؟!
سانامی:: هیچی...
#dasam
۸.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.