𝐏𝐀𝐑𝐓 ³⁰
عمیق مثل دریا ( ᎠᎬᎬᏢ ᏞᏆᏦᎬ ͲᎻᎬ ՏᎬᎪ)𝐏𝐀𝐑𝐓 ³⁰
زدم پس کلش . هان: اخخخ + خدا نگمچیکارت نکنه خو هیچی نگو نزدیک بود لو بریم . هان: (🫥) + چیه.......
هوسوک ویو:
رفتم پیش سویی . سویی: هنوز یادته هر وقت وسط غذا میرمدستشویی کارت دارم _ که چیبشه اومدم بهت بگم نمیخواد تلاش کنیما هیچوقت پیش همبر نمیگردیم . صورتش ناراحت شد . سویی: تو اصلا نمیدونی نامزدت به چی حساسیت داره _ تازع نامزد کردیم. سویی: مگه میشه نشناخته نامرد کنی و لطفا بزار جبران کنم. اومد تو بغلم اما بغلش نکردم ( اَه چندشششس )
هاری ویو:
+ حالم خیلی بده من میرم دستشویی. هان: اوممم . رفتم سمت دستشویی که سویی رو تو بغل هوسوک دیدم چند دقیقه خشکم زد .هان: حالت خوبه . دویدم سمت راهرو....+ یادم رفته بود اون عاشقشه .هان: بس کن میخوای برسونمت خونه _ هاری بریم . هوسوک نزدیک ما شد اشکامو زودی پاک کردم کیفمو از دست هان گرفت و رفتیم سمت ماشین باهاش حرفی نزدم یه راست رفتم تو اتاقم بدنم خیلی میخارید انقدر خاروندم که خوابم برد......
هوسوک ویو: رفتم کیفشو بزارم تو اتاقش دیدم مداوم گردنشو میخاروند سوار ماشین شدم و رفتم سمت داروخونه _ ببخشید دارو برای جلوگیری از خارش بهم بدید ٪ بله....بفرمایید _ ممنونم....رفتم تو اتاقش و براش پماد رو زدم و گذاشتم تو کشوی پا تختی
هاری ویو:
فردا صبح پاشدم اثری از حساسیت نداشتم با یاد کار دیشب سویی و هوسوک یه جوری بودم +شاید خواستن به همدیگع برگردن اصلا بع تو چه هاری اوفففف. رفتم پایین بعد صبحانه سویی با کلی پرونده اومد اینجا + اوه این همه پرونده چیه. سویی: خب من نماینده ی شرکت هستم که الان میخاد با شرکت هوسوک برای مدتی همکاری کنه و خوب کار هایی رو باید با هم انجام بدیم میشه برامون قهوه بیارین + مگه من کلفت اینجام ایشششش
Like±²⁰
زدم پس کلش . هان: اخخخ + خدا نگمچیکارت نکنه خو هیچی نگو نزدیک بود لو بریم . هان: (🫥) + چیه.......
هوسوک ویو:
رفتم پیش سویی . سویی: هنوز یادته هر وقت وسط غذا میرمدستشویی کارت دارم _ که چیبشه اومدم بهت بگم نمیخواد تلاش کنیما هیچوقت پیش همبر نمیگردیم . صورتش ناراحت شد . سویی: تو اصلا نمیدونی نامزدت به چی حساسیت داره _ تازع نامزد کردیم. سویی: مگه میشه نشناخته نامرد کنی و لطفا بزار جبران کنم. اومد تو بغلم اما بغلش نکردم ( اَه چندشششس )
هاری ویو:
+ حالم خیلی بده من میرم دستشویی. هان: اوممم . رفتم سمت دستشویی که سویی رو تو بغل هوسوک دیدم چند دقیقه خشکم زد .هان: حالت خوبه . دویدم سمت راهرو....+ یادم رفته بود اون عاشقشه .هان: بس کن میخوای برسونمت خونه _ هاری بریم . هوسوک نزدیک ما شد اشکامو زودی پاک کردم کیفمو از دست هان گرفت و رفتیم سمت ماشین باهاش حرفی نزدم یه راست رفتم تو اتاقم بدنم خیلی میخارید انقدر خاروندم که خوابم برد......
هوسوک ویو: رفتم کیفشو بزارم تو اتاقش دیدم مداوم گردنشو میخاروند سوار ماشین شدم و رفتم سمت داروخونه _ ببخشید دارو برای جلوگیری از خارش بهم بدید ٪ بله....بفرمایید _ ممنونم....رفتم تو اتاقش و براش پماد رو زدم و گذاشتم تو کشوی پا تختی
هاری ویو:
فردا صبح پاشدم اثری از حساسیت نداشتم با یاد کار دیشب سویی و هوسوک یه جوری بودم +شاید خواستن به همدیگع برگردن اصلا بع تو چه هاری اوفففف. رفتم پایین بعد صبحانه سویی با کلی پرونده اومد اینجا + اوه این همه پرونده چیه. سویی: خب من نماینده ی شرکت هستم که الان میخاد با شرکت هوسوک برای مدتی همکاری کنه و خوب کار هایی رو باید با هم انجام بدیم میشه برامون قهوه بیارین + مگه من کلفت اینجام ایشششش
Like±²⁰
۴۹.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.