part: 1۹
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
*ویو انالی*
تهیونگ لباسو از الیا گرفتو بعد از بیرون کردن الیا درو بست و امد سمتم
ته: نمیپوشی؟
بین اون لباسا یکی دیگرو اورد که یکم بهتر بود ولی بازم نه
ته: اینو بپوش کم مسخره بازی درار
انا: نه خیررر نمیخوامممم
دستشو محکم کوبید به دیوار
ته: من بات شوخی ندارم کم مسخره بازی درار .....ببین نپوشیدن این لباس یعنی کسی نمیخرتتو اون موقعه من عصبی میشم ..هر شب با یکی از اسباب بازیام اشنات میکنمم
قشنگ منظورشو گرفتم
ته: فهمیدی یا نه؟( داد
سرمو تکون دادم و لباسو گرفتم
ته: افرین
از اتاق خارج شد
شروع کردم به پوشیدن ای من ریدم تو این شانسسس
خلاصه: شب شده بودو مهمونا امده بودن الیا زر میزد تو این مهمونی همه داشتن خوش میگذروند
الیا: خو دیگه زمانه دیده شدنتونه
همه دخترا رفتن هرکدوم گرفته شدن بدون تردید
نوبت من رسید
وقتی رفتم جلوشون جونگکوک نبود و تهیونگ رو یه کاناپه تکی نشسته بودو و رو یکی از دستاش لیوان الکل بود و با پوزخند تمسخر امیز نگام میکرد
وکسی بهم گیر نداده بود که میخوادم _______ادامش کانت زیر این پست کامنت نزارید
*ویو انالی*
تهیونگ لباسو از الیا گرفتو بعد از بیرون کردن الیا درو بست و امد سمتم
ته: نمیپوشی؟
بین اون لباسا یکی دیگرو اورد که یکم بهتر بود ولی بازم نه
ته: اینو بپوش کم مسخره بازی درار
انا: نه خیررر نمیخوامممم
دستشو محکم کوبید به دیوار
ته: من بات شوخی ندارم کم مسخره بازی درار .....ببین نپوشیدن این لباس یعنی کسی نمیخرتتو اون موقعه من عصبی میشم ..هر شب با یکی از اسباب بازیام اشنات میکنمم
قشنگ منظورشو گرفتم
ته: فهمیدی یا نه؟( داد
سرمو تکون دادم و لباسو گرفتم
ته: افرین
از اتاق خارج شد
شروع کردم به پوشیدن ای من ریدم تو این شانسسس
خلاصه: شب شده بودو مهمونا امده بودن الیا زر میزد تو این مهمونی همه داشتن خوش میگذروند
الیا: خو دیگه زمانه دیده شدنتونه
همه دخترا رفتن هرکدوم گرفته شدن بدون تردید
نوبت من رسید
وقتی رفتم جلوشون جونگکوک نبود و تهیونگ رو یه کاناپه تکی نشسته بودو و رو یکی از دستاش لیوان الکل بود و با پوزخند تمسخر امیز نگام میکرد
وکسی بهم گیر نداده بود که میخوادم _______ادامش کانت زیر این پست کامنت نزارید
۱۳.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.