Miracle = معجزه
Partآخر
از حرفش خندیدم و فقط همو بغل کردیم!!
آقای پارک : تا زمانی که جلوی چشم منید اگر کاری انجام بدید حکم طالقتون رو خودم امضاء میکنم!
هوووف جدی میگم...بابام همیشه تهدید هاشو عملی میکنه...باید همه جوره بپامش بعد از مراسم رفتیم خونه ای که تهیونگ خریده بود...البته اینم اضافه کنم سلیقه من بود....
چون تهیونگ بین سه تا خونه گیر کرده بود و دائم انتخاباشو تغیر میداد
_ چرا پدرت نزاشت توی مراسم همو ببوسیم؟
+ خب جاش الان یه دل سیر ازم استفاده کن مستر کیم(با حالت شیطنت)
تهیونگم با لحن شیطنت آمیزی گفت :
_اووو...از خانم پارک ، ببخشید خانم کیم این حرفا بعیده...
تک خنده ای کردم و از جلو آینه کنار رفتم و رفتم نزدیکش و درحالی که بهش نزدیک میشدم گفتم.....
+ یه چیزی بگم؟...فکر نمیکردم داستانم به اینجا ختم شه
_ حالا که اینجا تموم شده...
دستشو گرفتم و با حالت کیوت در عین حال فریبنده ای گفتم!
_ تهیونگاااا....نظرت چیه الان... باهم بریم به آسمونا؟
از اونجایی که اون بیشتر از من منتظر امشب بود ، با همون لحن سرد و عاشقانه در عین حال اربابانش که حاظرم جونمم بدم ولی این صدا و این لحظه رو ازم نگیرن ، گفت :
_ اطاعت امر.... بانوی من
لباشو دقیقا همون طور که سه سال پیش روی لب هام گذاشت و بوسیدشون، به لب هام رسوند و عاشقانه تر از قبل به بازی گرفتشون.....
اون کیم تهیونگ بود...کسی که اگر برای چیزی ادعای مالیکیت
کنه...واقعاً مال اونه....کسی که الان مالک تمام وجود منه!!
ادمین : پایان
سخنی از ادمین : گایز امیدوارم خوشتون اومد باشه این فیکمونم تموم شد دوباره میریم به سوی سناریو ها وانشات ها پاراگرافای طنز و چند پارتی ها تا برسیم به فیک بعدی:)))دوستتون دارم ممنون که تا اینجا حمایتم کردید لایک و فالو و کامنت یادتون نرهههه💜💜
از حرفش خندیدم و فقط همو بغل کردیم!!
آقای پارک : تا زمانی که جلوی چشم منید اگر کاری انجام بدید حکم طالقتون رو خودم امضاء میکنم!
هوووف جدی میگم...بابام همیشه تهدید هاشو عملی میکنه...باید همه جوره بپامش بعد از مراسم رفتیم خونه ای که تهیونگ خریده بود...البته اینم اضافه کنم سلیقه من بود....
چون تهیونگ بین سه تا خونه گیر کرده بود و دائم انتخاباشو تغیر میداد
_ چرا پدرت نزاشت توی مراسم همو ببوسیم؟
+ خب جاش الان یه دل سیر ازم استفاده کن مستر کیم(با حالت شیطنت)
تهیونگم با لحن شیطنت آمیزی گفت :
_اووو...از خانم پارک ، ببخشید خانم کیم این حرفا بعیده...
تک خنده ای کردم و از جلو آینه کنار رفتم و رفتم نزدیکش و درحالی که بهش نزدیک میشدم گفتم.....
+ یه چیزی بگم؟...فکر نمیکردم داستانم به اینجا ختم شه
_ حالا که اینجا تموم شده...
دستشو گرفتم و با حالت کیوت در عین حال فریبنده ای گفتم!
_ تهیونگاااا....نظرت چیه الان... باهم بریم به آسمونا؟
از اونجایی که اون بیشتر از من منتظر امشب بود ، با همون لحن سرد و عاشقانه در عین حال اربابانش که حاظرم جونمم بدم ولی این صدا و این لحظه رو ازم نگیرن ، گفت :
_ اطاعت امر.... بانوی من
لباشو دقیقا همون طور که سه سال پیش روی لب هام گذاشت و بوسیدشون، به لب هام رسوند و عاشقانه تر از قبل به بازی گرفتشون.....
اون کیم تهیونگ بود...کسی که اگر برای چیزی ادعای مالیکیت
کنه...واقعاً مال اونه....کسی که الان مالک تمام وجود منه!!
ادمین : پایان
سخنی از ادمین : گایز امیدوارم خوشتون اومد باشه این فیکمونم تموم شد دوباره میریم به سوی سناریو ها وانشات ها پاراگرافای طنز و چند پارتی ها تا برسیم به فیک بعدی:)))دوستتون دارم ممنون که تا اینجا حمایتم کردید لایک و فالو و کامنت یادتون نرهههه💜💜
۸۶.۹k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.