bad girl پارت38
کوک: میبینی
هانا: نگو که
کوک: ارع
هانا: بخدا میکشمت
یدفعه یه بطری اب روم خالی کرد سرتا پا خیس شدم
هانا: مرتیکه ی بانی(داد) اگه جونتو دوس داری فرار کن
کوک سریع فرار کرد منم افتادم دنبالش داشت میخندیدو میدوییداخر هردومون به نفس نفس افتادیم کوک دیگه جون دوییدن نداش خواس فرار کنه از پشت پریدم رو کولش
هانا: رومن اب میریزی؟
کوک: نه من اصلا ازین کارا نمیکنم
هانا: که نمیکنی؟
کوک: نه من پسر خوبیم
هانا: واقعا
کوک: ارع
30دقیقه بعد
بعد نیم ساعت تو سرو کله هم زدن کوک گف بریم خونه
هانا: حرومزادع ی عوضی حالا من لباس نیوووردم چیکار کنم
کوک: خببببببببب، اها ماله منو بپوش
هانا: باهوش اونوقت ماله تو اندازه من میشه
کوک: میخوای با این لباسای خیس بری الان اولای پاییزه با این لباسای خیس بیای بیرون حتما سرمامیخوری توهم که با یه باد کوچیک مریض میشی
یه هودی مشکی بهم داد
هانا: شلوار چی
کوک: چون بهت خیلی بلنده شلوار نمیخوای
هانا: راس میگی، لعنت بعت جئون جونگ کوک
کوک: منم دوست دارم
رفتم پوشیدمش تا پایین زانوهام اومد، این چرا انقد بزرگه خیلی بهم بزرگ بود رفتم بیرون گفتم بریم
یدفه زد زیر خنده
هانا: چتههههه؟
کوک: خدایااااا تو چرا انقد کیوتی؟ 🤣
هانا: 😶
کوک: خدایا تو چه موجوده کیوتی هستی وای باید خودتو ببینی خیلی داخل این هودی کیوت شدی🤣
کوک: از کیوت هم کیوت تری ندزدنت
هانا: جرعت ندارن، گمشو بریم گرسنمع
کوک: تو چرا همیشه گرسنه ای
هانا: چون گرسنمه
کوک: منطقی بود
کوک اومد جلوم وایساد کلاه هودی رو انداخت رو سرم موهامم انداخت داخل هودی بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم گف کیوتی چرا انقد بو خوبی میدی؟
هانا: چون فرشته ام
کوک: من ماشین نیاووردم تو اووردی
هانا: پ با چی اومدی
کوک: پیاده
هانا: من اووردم بریم
ویو کوک
هانا خیلی زود یاد گرفت بوکسو ولی بازم باد تمرین میکرد بعد2ساعت جفتمون ولو شدیم رو زمین رفتم دوتا بطری اب اووردم یکیشو خودم خوردم یکیشم دادم هانا داشت اب مبخود کع منم کرم درونم فعال شد گفتم ابو بریزم روش بهظ گقتم میخوام یه کاری کنم گفت چه کاری گفتم میبینی، گفت نگو که گفتم اره گفتدمیکشمت منم ابو خالی کردم از سرتا پا مث موش اب کشیده شد داد زد مرتیکه ی بانی واقعا ازین لقب خیلی خوشم میومد ولی میدونستم اگه فرار نکنم جوون مرگ میشم پس زود در رفتم افتاد دنبالم بعد چن دقیقه بزور نفسم بالا اومد دوباره خواستم در برم که پرید روم
هانا: رو من اب میریزی
کوک: نه من اصلا ازینکارا نمیکنم
هانا: که نمیکنی؟
کوک: نه من پسر خوبیم
هانا: واقعا
کوک: اره
بعد30دقیقه تو سرو کله هم زدن گفتم بریم خونه که داد زد
هانا: حرومزاده عوضی حالا من با خودم لباس نیووردم چیکار کنم؟
کوک: ماله منو بپوش
هانا: باهوش اونوقت ماله تو اندازه من میشه؟
کوک: عمرا بزارم اینجوری بیای بیرون لباسات خیسه تازه پاییزم هس توهم که بایه باد کوچیک مریض میشی
یه هودی بهش دادم گفت شوار چی منم گفتم چون بهت بلنده نیازی به شلوار نیس منم لباسام رو عوض کردم بعد چند دقیقه هانا اومد گفت بریم یه نگا بهش کردم از شدت کیوت بودنش کپ کردم زدم زیر خنده
کوک: اخه تو چرا انقد کیوتی🤣
پوکر داشت نگام میکرد
کوک: خدایا تو چه موجود کیوتی هستی🤣
کوک: از کیوت هم کیوت تری ندزدنت
هانا: جرعت ندارن، گمشو بریم گشنمه
کوک: تو چرا همیشه. گرسنته
هانا: چون گرسنمه
کوک: منطقی بود
رفتم جلو کلاه هودی. روانداختم رو سرش موهاشم انداختم داخل هودی محکم بغلش کردم سرمو نزدیک. گردنش کردم
کوک: کیوتی تو چرا انقد بو خوبی میدی(خنده)
هانا: چون دوس دارم(خنده)
رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه رسیدیم زنگ درو زدم نامی باز کرد
هانا: نگو که
کوک: ارع
هانا: بخدا میکشمت
یدفعه یه بطری اب روم خالی کرد سرتا پا خیس شدم
هانا: مرتیکه ی بانی(داد) اگه جونتو دوس داری فرار کن
کوک سریع فرار کرد منم افتادم دنبالش داشت میخندیدو میدوییداخر هردومون به نفس نفس افتادیم کوک دیگه جون دوییدن نداش خواس فرار کنه از پشت پریدم رو کولش
هانا: رومن اب میریزی؟
کوک: نه من اصلا ازین کارا نمیکنم
هانا: که نمیکنی؟
کوک: نه من پسر خوبیم
هانا: واقعا
کوک: ارع
30دقیقه بعد
بعد نیم ساعت تو سرو کله هم زدن کوک گف بریم خونه
هانا: حرومزادع ی عوضی حالا من لباس نیوووردم چیکار کنم
کوک: خببببببببب، اها ماله منو بپوش
هانا: باهوش اونوقت ماله تو اندازه من میشه
کوک: میخوای با این لباسای خیس بری الان اولای پاییزه با این لباسای خیس بیای بیرون حتما سرمامیخوری توهم که با یه باد کوچیک مریض میشی
یه هودی مشکی بهم داد
هانا: شلوار چی
کوک: چون بهت خیلی بلنده شلوار نمیخوای
هانا: راس میگی، لعنت بعت جئون جونگ کوک
کوک: منم دوست دارم
رفتم پوشیدمش تا پایین زانوهام اومد، این چرا انقد بزرگه خیلی بهم بزرگ بود رفتم بیرون گفتم بریم
یدفه زد زیر خنده
هانا: چتههههه؟
کوک: خدایااااا تو چرا انقد کیوتی؟ 🤣
هانا: 😶
کوک: خدایا تو چه موجوده کیوتی هستی وای باید خودتو ببینی خیلی داخل این هودی کیوت شدی🤣
کوک: از کیوت هم کیوت تری ندزدنت
هانا: جرعت ندارن، گمشو بریم گرسنمع
کوک: تو چرا همیشه گرسنه ای
هانا: چون گرسنمه
کوک: منطقی بود
کوک اومد جلوم وایساد کلاه هودی رو انداخت رو سرم موهامم انداخت داخل هودی بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم گف کیوتی چرا انقد بو خوبی میدی؟
هانا: چون فرشته ام
کوک: من ماشین نیاووردم تو اووردی
هانا: پ با چی اومدی
کوک: پیاده
هانا: من اووردم بریم
ویو کوک
هانا خیلی زود یاد گرفت بوکسو ولی بازم باد تمرین میکرد بعد2ساعت جفتمون ولو شدیم رو زمین رفتم دوتا بطری اب اووردم یکیشو خودم خوردم یکیشم دادم هانا داشت اب مبخود کع منم کرم درونم فعال شد گفتم ابو بریزم روش بهظ گقتم میخوام یه کاری کنم گفت چه کاری گفتم میبینی، گفت نگو که گفتم اره گفتدمیکشمت منم ابو خالی کردم از سرتا پا مث موش اب کشیده شد داد زد مرتیکه ی بانی واقعا ازین لقب خیلی خوشم میومد ولی میدونستم اگه فرار نکنم جوون مرگ میشم پس زود در رفتم افتاد دنبالم بعد چن دقیقه بزور نفسم بالا اومد دوباره خواستم در برم که پرید روم
هانا: رو من اب میریزی
کوک: نه من اصلا ازینکارا نمیکنم
هانا: که نمیکنی؟
کوک: نه من پسر خوبیم
هانا: واقعا
کوک: اره
بعد30دقیقه تو سرو کله هم زدن گفتم بریم خونه که داد زد
هانا: حرومزاده عوضی حالا من با خودم لباس نیووردم چیکار کنم؟
کوک: ماله منو بپوش
هانا: باهوش اونوقت ماله تو اندازه من میشه؟
کوک: عمرا بزارم اینجوری بیای بیرون لباسات خیسه تازه پاییزم هس توهم که بایه باد کوچیک مریض میشی
یه هودی بهش دادم گفت شوار چی منم گفتم چون بهت بلنده نیازی به شلوار نیس منم لباسام رو عوض کردم بعد چند دقیقه هانا اومد گفت بریم یه نگا بهش کردم از شدت کیوت بودنش کپ کردم زدم زیر خنده
کوک: اخه تو چرا انقد کیوتی🤣
پوکر داشت نگام میکرد
کوک: خدایا تو چه موجود کیوتی هستی🤣
کوک: از کیوت هم کیوت تری ندزدنت
هانا: جرعت ندارن، گمشو بریم گشنمه
کوک: تو چرا همیشه. گرسنته
هانا: چون گرسنمه
کوک: منطقی بود
رفتم جلو کلاه هودی. روانداختم رو سرش موهاشم انداختم داخل هودی محکم بغلش کردم سرمو نزدیک. گردنش کردم
کوک: کیوتی تو چرا انقد بو خوبی میدی(خنده)
هانا: چون دوس دارم(خنده)
رفتیم سوار ماشین شدیم رفتیم خونه رسیدیم زنگ درو زدم نامی باز کرد
۹.۳k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.