اتش سرد
اتش سرد
پارت اخر(۲۰)
یونگی ویو
دیدم ا.ت چشماش بسته شد بعض بدی گلومو گرفت حکی مقتومتی براش نداشتم و سریع به دکتر شخصیم زنگ زدم و وقتی اومد بدون حرفی رفت تو اتاق و درو بست...........
(پرش به ۳ ساعت بعد)
یونگی ویو
دکتر از اتاق اومد بیرون
دکتر:.............
یونگی:حالش خوبه نه؟(بغض)(ا.ت صگ نگا بچمو چیکار کردی)
دکتر:حالشون خوبه ولی زخم شکمشون حدودا یک یا دو ماه طول میکشه تا ترمیم بشه با اجازه
یونگی:باشه
رفتم تو اتاق ولی ا.ت بهوش نیومده بود منم پیشش دراز کشیدم چشمامو بستم
ا.ت ویو
یونگی منو برد یه جایی و بعد دیگه هیچی ندیدم
ولی صداهارو میشنیدم نمیدونستم چرا.......
تا بعدش که تونستم چشمامو باز کنم که دیدم یونگی خوابه اوخی شبیه نارنگیهههههههه کیوتتتتتتت
یونگی:ببن.....ا.ت؟بهوش اومدی؟
ا.ت:نه کی گفته اصن میدونی چیه؟خاپوف خاپوف خاپوف(خروپف
یونگی:باشه تو خوبی
ا.ت:خواستم از رو تخت بلند شم که
ا.ت:ایییییییییییییی(داد)
یونگی:چیشده؟چرا اینجوری شدی؟
ا.ت:دلم درد میکنه اییییی(گریه)
یونگی:باشه گریه نکن الان به دکتر میگم بیاد
ا.ت:باشه(گریه)
(دیگه خلاصه دکتر اومد و گفت عادیه پس زیاد نگران نباشید و اونام به خوشی زندگی کردن و مینای سلیطه هم به جرم قتل ناموفق به حبس ابد محکوم شد و تو زندان خودکشی کرد و الکس هم بعد چندسال ازدواج کرد و الان یه دخمل گوگولی داره)
میدکنم اخرشو ریدمممماااا یعنی ررررررررریدم
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
پارت اخر(۲۰)
یونگی ویو
دیدم ا.ت چشماش بسته شد بعض بدی گلومو گرفت حکی مقتومتی براش نداشتم و سریع به دکتر شخصیم زنگ زدم و وقتی اومد بدون حرفی رفت تو اتاق و درو بست...........
(پرش به ۳ ساعت بعد)
یونگی ویو
دکتر از اتاق اومد بیرون
دکتر:.............
یونگی:حالش خوبه نه؟(بغض)(ا.ت صگ نگا بچمو چیکار کردی)
دکتر:حالشون خوبه ولی زخم شکمشون حدودا یک یا دو ماه طول میکشه تا ترمیم بشه با اجازه
یونگی:باشه
رفتم تو اتاق ولی ا.ت بهوش نیومده بود منم پیشش دراز کشیدم چشمامو بستم
ا.ت ویو
یونگی منو برد یه جایی و بعد دیگه هیچی ندیدم
ولی صداهارو میشنیدم نمیدونستم چرا.......
تا بعدش که تونستم چشمامو باز کنم که دیدم یونگی خوابه اوخی شبیه نارنگیهههههههه کیوتتتتتتت
یونگی:ببن.....ا.ت؟بهوش اومدی؟
ا.ت:نه کی گفته اصن میدونی چیه؟خاپوف خاپوف خاپوف(خروپف
یونگی:باشه تو خوبی
ا.ت:خواستم از رو تخت بلند شم که
ا.ت:ایییییییییییییی(داد)
یونگی:چیشده؟چرا اینجوری شدی؟
ا.ت:دلم درد میکنه اییییی(گریه)
یونگی:باشه گریه نکن الان به دکتر میگم بیاد
ا.ت:باشه(گریه)
(دیگه خلاصه دکتر اومد و گفت عادیه پس زیاد نگران نباشید و اونام به خوشی زندگی کردن و مینای سلیطه هم به جرم قتل ناموفق به حبس ابد محکوم شد و تو زندان خودکشی کرد و الکس هم بعد چندسال ازدواج کرد و الان یه دخمل گوگولی داره)
میدکنم اخرشو ریدمممماااا یعنی ررررررررریدم
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
۸.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.