فصل۲ پارت ۷
م.ش: اگه نمیخوای ات بمیره به حرفم گوش کن خودت میدونی چکار از دستم بر میاد
شوکا : باش..ه ت...و فق..ط به ات کار نداشته باش
یک ماه بعد
الان یک ماهه با الارا نامزدیم ات هنوز بهوش نیومده نمیخواستم با الارا باشم ولی به خاطر تموم زندگیم که بهش آسیب وارد نشع این کارو کنم الان سوار ماشینیم داریم میریم آمریکا که اونجا با الارا ازدواج کنم با اینکه دلم نمیخواد
ویو ای شا
یگ ماه شوگا پیداش نیس بعد از اون شب ات ام انگار یجوری شده ولی کسی متوجه نشده داشتم اتاق ات رو تمیز میکردم که دستگاه صدا داد سری نگاه کردم چ..چیشدد اتتت
ویو شوگا
به فرودگاه رسیدیم پیاده شدم چمدون ها رو دادم برای آخرین بار به پشت سرم نگاه کردم که گوشیم زنگ خورد ای شا بود ولی جواب ندادمو بلاکش کردم
الارا : عشقم بریم
شوگا : اهوم
ویو ای شا
ات چرا داره قلبش وامیسته
ای شا: ات اتتت دکترررر
پرستار : چیشده
ای شا: مایا برو دکترو صدا کن بدووو
مایا : باشه
دکتر اومد به ات شوک وارد میگردن به شوگا زنگ زدم جواب نداد میخواستم پیام بدم که بلاگم کرده بود ولی یک دفعه قلب ات وایستاد
ای شا: چیشد
دکتر: متاسفم
ای شا: چ ...چیی اتتتت نه تورو خداا
رفتم پیش ات دستاشو گرفتم با گریه گفتم
ای شا: اتتت نه نه تورو خدا برگرد آقای دکتر لطفا دوباره شوک وارد کنین
دکتر: نمیشه
ای شا: لطفا باخاطر من تورو خدا
دکتر : اوف باشه
داشتم فقط دعا میکردم که ات برگشت..
شوکا : باش..ه ت...و فق..ط به ات کار نداشته باش
یک ماه بعد
الان یک ماهه با الارا نامزدیم ات هنوز بهوش نیومده نمیخواستم با الارا باشم ولی به خاطر تموم زندگیم که بهش آسیب وارد نشع این کارو کنم الان سوار ماشینیم داریم میریم آمریکا که اونجا با الارا ازدواج کنم با اینکه دلم نمیخواد
ویو ای شا
یگ ماه شوگا پیداش نیس بعد از اون شب ات ام انگار یجوری شده ولی کسی متوجه نشده داشتم اتاق ات رو تمیز میکردم که دستگاه صدا داد سری نگاه کردم چ..چیشدد اتتت
ویو شوگا
به فرودگاه رسیدیم پیاده شدم چمدون ها رو دادم برای آخرین بار به پشت سرم نگاه کردم که گوشیم زنگ خورد ای شا بود ولی جواب ندادمو بلاکش کردم
الارا : عشقم بریم
شوگا : اهوم
ویو ای شا
ات چرا داره قلبش وامیسته
ای شا: ات اتتت دکترررر
پرستار : چیشده
ای شا: مایا برو دکترو صدا کن بدووو
مایا : باشه
دکتر اومد به ات شوک وارد میگردن به شوگا زنگ زدم جواب نداد میخواستم پیام بدم که بلاگم کرده بود ولی یک دفعه قلب ات وایستاد
ای شا: چیشد
دکتر: متاسفم
ای شا: چ ...چیی اتتتت نه تورو خداا
رفتم پیش ات دستاشو گرفتم با گریه گفتم
ای شا: اتتت نه نه تورو خدا برگرد آقای دکتر لطفا دوباره شوک وارد کنین
دکتر: نمیشه
ای شا: لطفا باخاطر من تورو خدا
دکتر : اوف باشه
داشتم فقط دعا میکردم که ات برگشت..
۶.۸k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.