7
part⁷
وسط رقص همه ساکت شدن و یکی داد زد:ملکه وارد میشوند یهو دیدی که پدرت کنار ملکه وایستاده و ملکه بازوی پدرت رو گرفته تهیونگ گفت:وای عجب بابای باحالی داری با ملکه هم رقص شده هردو خندیدین و همه به رقص ادامه دادن دست هات دور گردن کوک و دست های کوک دور کمرت حلقه شده بود پدرت همینجوری که ما ملکه میرقصید نزدیک شما شد و بهت چشمک زد یهو ملکه وایساد همه تعجب کرده بودن اشک توی چشمای ملکه جمع شده بود اروم دست هاش رو روی صورت تهیونگ گذاشت و با بغض گفت:پ...پسرم! همه با نگرانی و تعجب به ملکه و کوک نگاه میکردن ملکه توی چشمای کوک ذول زد و گفت:خودشه!!!!!!! این جونگ کوک منه!!!!!!!!!!!!همون پسر چشم قهوه ای و خوشگل خودمه!!!تو باورت نمیشد که جونگکوک پسر ملکه باشه ملکه و کوک هم رو بغل کردن و اشک ریختن بعد تموم شدن مهمونی پدرت گفت که باهم برید و به ملکه به مناسبت پیدا شدن پسرش تبریک بگید وقتی از در رفتین داخل کوک داد زد:اااتتتتتتت توهم رفتی سمتش و بغلش کردی اون شب
حمایت کنین دیگ
وسط رقص همه ساکت شدن و یکی داد زد:ملکه وارد میشوند یهو دیدی که پدرت کنار ملکه وایستاده و ملکه بازوی پدرت رو گرفته تهیونگ گفت:وای عجب بابای باحالی داری با ملکه هم رقص شده هردو خندیدین و همه به رقص ادامه دادن دست هات دور گردن کوک و دست های کوک دور کمرت حلقه شده بود پدرت همینجوری که ما ملکه میرقصید نزدیک شما شد و بهت چشمک زد یهو ملکه وایساد همه تعجب کرده بودن اشک توی چشمای ملکه جمع شده بود اروم دست هاش رو روی صورت تهیونگ گذاشت و با بغض گفت:پ...پسرم! همه با نگرانی و تعجب به ملکه و کوک نگاه میکردن ملکه توی چشمای کوک ذول زد و گفت:خودشه!!!!!!! این جونگ کوک منه!!!!!!!!!!!!همون پسر چشم قهوه ای و خوشگل خودمه!!!تو باورت نمیشد که جونگکوک پسر ملکه باشه ملکه و کوک هم رو بغل کردن و اشک ریختن بعد تموم شدن مهمونی پدرت گفت که باهم برید و به ملکه به مناسبت پیدا شدن پسرش تبریک بگید وقتی از در رفتین داخل کوک داد زد:اااتتتتتتت توهم رفتی سمتش و بغلش کردی اون شب
حمایت کنین دیگ
۱.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.