عشق کودکی
پارت 26
کوک: دیگه تقریبا داشتیم برمیگشتیم هتل که لباسامون رو عوض کنیم و واسه ناهار آماده شیم که یونا دوباره بعد شیر خوردن نشست رو گردنم و بعد چند دقیقه احساس کردم موهام خیسه* ا/ت؟
ا/ت: شت شت شت داره بالا میاره
کوک: چیییی ( آوردمش پایین و سعی کردم موهامو خشک کنم)
یونا: حین بالا آوردن هق هق کردن*
ا/ت؛ چیزی نیست چیز نیست ( یک کیسه جلوی دهنش گرفتم).. اینقدر بالا و پایین سد که حالش بهم خوردن*
یونا: زدن زیر گریه*
ا/ت: فدات بشممم چیزی نیست مامانی* بغل کردن*
کوک: الان با دختر قشنگم میرم حموم
.
.
.
فیک بعد از این آخرین فیکم میشه 🥲
البته حالا حالا ها ادامه داره
لذت ببرید
کوک: دیگه تقریبا داشتیم برمیگشتیم هتل که لباسامون رو عوض کنیم و واسه ناهار آماده شیم که یونا دوباره بعد شیر خوردن نشست رو گردنم و بعد چند دقیقه احساس کردم موهام خیسه* ا/ت؟
ا/ت: شت شت شت داره بالا میاره
کوک: چیییی ( آوردمش پایین و سعی کردم موهامو خشک کنم)
یونا: حین بالا آوردن هق هق کردن*
ا/ت؛ چیزی نیست چیز نیست ( یک کیسه جلوی دهنش گرفتم).. اینقدر بالا و پایین سد که حالش بهم خوردن*
یونا: زدن زیر گریه*
ا/ت: فدات بشممم چیزی نیست مامانی* بغل کردن*
کوک: الان با دختر قشنگم میرم حموم
.
.
.
فیک بعد از این آخرین فیکم میشه 🥲
البته حالا حالا ها ادامه داره
لذت ببرید
۱.۰k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.