پارت ۲۰
پارت ۲۰
دو ماه بعد*
از زبان راوی: تو این دوماهی که گذشت رابطه خانوادم با کوک بهتر شده بود اما نه اونقدر......هوفففففف.....من جونگ کوکو دوست دارم اونم دوسم داره ولی خانوادم.....هیچوقت حمایتم نمیکنن همیشه باید حرف حرف خودشون باشه
.......
حتی نزاشتن برم دوباره تو شرکتش کارکنم.
امروز تو یه شرکت دیگه استخدام شدم...
لباسمو پوشیدم و رفتم شرکت جدید
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
وقتی رسیدم همه حالت افسرده داشتن و خیلی خسته بنظر میرسیدن
ودفف اینجا چرا این شکلیه.....انگار شرکت مرده هاس
رفتم سمت اتاقم........درو باز کردم.....کتمو دراوردم و نشستم رو صندلی
رو میزو نگاه کردم پر خاک بود.....شتت.....
اینجا نظافتچی نداره؟!
ای بابا........بلند شدم با دستمال همجارو گردگیری کردم.....هوعع....
وسایلمو اوردن....مشغول چیدن شدم...
یهو یه مرد جوون قد بلند جذاب رفت تو اتاق بغلی(اتاقاشون با یه شیشه از هم جدا شده و کاترین میتونه اونور و ببینه)
واووو چه جذابه....چی دارم میگم
تفففففف
نشستم رو صندلیم....یهو تلفن تو اتاق زنگ خورد برداشتم
بله
سوجین: یه قهوه بیار از همون همیشگی
بله.....
گوشیو گذاشتم....همیشگی......من از کجا بدونم چی کوفت میکنی اههه
بلند شدم رفتم پیش اون یکی منشی...
ببینم تو میدونی رییس چی کوف..یعنی چی میخوره؟؟؟
_عام.......قهوه رو که درست کردی توش شیکر بریز به اندازه دو قاشق
کاترین: دو قاشقق؟؟؟؟ نمیمیره؟؟؟
اه باشه
رفتم هرکاری و که گفت و کردم.....بردم داخل اولش در زدم
_بیا تو
رفتم داخل.....بفرمایید قهوتون....
یه قلپ خورد که قیافش جمع شد و همه قهوشو ریخت تو اشغالی
سوجون: این دیگه چه کوقتیه.....چرا انقدر شیرینه
کاتیرن: خب من از اون منشی پرسیدم و اونم گفت دو قاشق....
سوجون: تو منشی منی نه اون فهمیید؟؟؟
حالاهم برو یکی دیگه درست کن
کاترین: اومدم بیرون
مرتیکه....وایییی خداااا صبرم بده
چرا هرکی که پفیوزه به من میوفته
شرط برای پارت بعد: لایک : ۲۰
کامنت: ۱۵
دو ماه بعد*
از زبان راوی: تو این دوماهی که گذشت رابطه خانوادم با کوک بهتر شده بود اما نه اونقدر......هوفففففف.....من جونگ کوکو دوست دارم اونم دوسم داره ولی خانوادم.....هیچوقت حمایتم نمیکنن همیشه باید حرف حرف خودشون باشه
.......
حتی نزاشتن برم دوباره تو شرکتش کارکنم.
امروز تو یه شرکت دیگه استخدام شدم...
لباسمو پوشیدم و رفتم شرکت جدید
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
وقتی رسیدم همه حالت افسرده داشتن و خیلی خسته بنظر میرسیدن
ودفف اینجا چرا این شکلیه.....انگار شرکت مرده هاس
رفتم سمت اتاقم........درو باز کردم.....کتمو دراوردم و نشستم رو صندلی
رو میزو نگاه کردم پر خاک بود.....شتت.....
اینجا نظافتچی نداره؟!
ای بابا........بلند شدم با دستمال همجارو گردگیری کردم.....هوعع....
وسایلمو اوردن....مشغول چیدن شدم...
یهو یه مرد جوون قد بلند جذاب رفت تو اتاق بغلی(اتاقاشون با یه شیشه از هم جدا شده و کاترین میتونه اونور و ببینه)
واووو چه جذابه....چی دارم میگم
تفففففف
نشستم رو صندلیم....یهو تلفن تو اتاق زنگ خورد برداشتم
بله
سوجین: یه قهوه بیار از همون همیشگی
بله.....
گوشیو گذاشتم....همیشگی......من از کجا بدونم چی کوفت میکنی اههه
بلند شدم رفتم پیش اون یکی منشی...
ببینم تو میدونی رییس چی کوف..یعنی چی میخوره؟؟؟
_عام.......قهوه رو که درست کردی توش شیکر بریز به اندازه دو قاشق
کاترین: دو قاشقق؟؟؟؟ نمیمیره؟؟؟
اه باشه
رفتم هرکاری و که گفت و کردم.....بردم داخل اولش در زدم
_بیا تو
رفتم داخل.....بفرمایید قهوتون....
یه قلپ خورد که قیافش جمع شد و همه قهوشو ریخت تو اشغالی
سوجون: این دیگه چه کوقتیه.....چرا انقدر شیرینه
کاتیرن: خب من از اون منشی پرسیدم و اونم گفت دو قاشق....
سوجون: تو منشی منی نه اون فهمیید؟؟؟
حالاهم برو یکی دیگه درست کن
کاترین: اومدم بیرون
مرتیکه....وایییی خداااا صبرم بده
چرا هرکی که پفیوزه به من میوفته
شرط برای پارت بعد: لایک : ۲۰
کامنت: ۱۵
۷.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.