part10
کوک :*لبخند* شاید هم نباشه...ولی ادمای خوب هنوز هستن...خداروشکر هم که ما جزء شونیم
ات :*لبخند* اوهوم....ساعت دو و نیمه،فردا هم هر دو سرکاریم البته من شیفتم عوض شده
کوک : ۷ صبح باید برم شرکت
ات : خب...بعد کی برمیگردی؟
کوک : ۳ ظهر
ات : پس تا بعد ناهار اونجایی..اشکالی نداره من عصر ساعت ۴ میرم به جا ۲ خوبه؟
کوک : ولی تو پرستاری...مطمئنی مشکلی نداری؟
ات : اوهوم،نامجون میتونه جامو بگیره
کوک : خیلی خب،پس...فعلا شب بخیر
ات : شب بخیر
*صبح*
"کوک"
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد
از خواب الودگی نمیتونستم چشمام باز کنم
چراغ اتاقو روشن کردم و یه چشممو باز کردم به ساعت نگا کردم
کوک : کدوم گورخری ساعت ۵ صبح زنگ میزنه
به گوشی نگا کردم تهیونگ بود
جواب دادم
______
کوک : الو
تهیونگ : سلام کوک بیداری؟
کوک : نه مشکل روحی دارم تو خواب حرف میزنم خو معلومه خواب بودم عنتر
تهیونگ : فقد میخواستم بگم شرکت برا تمیزکاری امروز ساعت ۱۱ تعطیل میشیم
کوگ : اوکییییی
تهیونگ : اگه مشکلی نداری با پسرا بعد تایم کاری بریم بیرون
کوک : اوهوم
_____
قطع کردم
و سرمو داخل بالشت فرو بردم
کوک : بالاخره میتونم استراحت کنم
*صدای در اتاق*
کوک :بیا تووو
ات بود...از کی بیدار بود؟
ات : امم صبح بخیر
کوک : همچنین...چرا الان بیداری.
ات : قرص خانم جئون رو دادم و صبحانه گزاشتم براتون
کوک : ممنون..الان میام
ات : *لبخند*
بنظر حالش خوب میاد
کوک : دیشب خوب خوابیدی ؟
ات : اوهوم..همش به لطف شما بود
کوک : هوم*لبخند*
رف بیرون و منم حولمو برداشتم و رفتم حموم
خودمو تو اینه نگاه کردم..فک کنم موهام زیادی بلند شده
شاید امروز کوتاه کنم یا یه رنگی بهشون بزنم
حولمو دورم پیچیدم و اومدم بیرون و رفتم تو اتاق
موهامو خشک کردم و مرتب کردم
و کت و شلوارمو پوشیدم و ساعتمو رو دستم بستم و اومدم بیرون سر میز نشستم
کوک : ات، میتونی سر تایم بری سرکار
ات : ج..جدی
کوک: اره، ۱۱ تایم کاریم تموم میشه به دلیل نظافت کاری
ات : ها راستی
رفت تو اتاقش و اومد بیرون
دستمو گرفت و سوئیچ ماشینو گزاشت تو دستم
کوک : ولی..میتونم پیاده برم...تازه ماشینم تو پارکینگه
ات : ماشینت خرابه میتونی ماشینمو چند روز داشته باشی...بعد تایم کاریت میتونی منو برسونی بیمارستان اگه کار دیگه ای نداشته باشی
تصمیم داشتم با پسرا برم بیرون ولی بعد مجبورم برم دنبالش
کوک : اوکی
ات :*لبخند* اوهوم....ساعت دو و نیمه،فردا هم هر دو سرکاریم البته من شیفتم عوض شده
کوک : ۷ صبح باید برم شرکت
ات : خب...بعد کی برمیگردی؟
کوک : ۳ ظهر
ات : پس تا بعد ناهار اونجایی..اشکالی نداره من عصر ساعت ۴ میرم به جا ۲ خوبه؟
کوک : ولی تو پرستاری...مطمئنی مشکلی نداری؟
ات : اوهوم،نامجون میتونه جامو بگیره
کوک : خیلی خب،پس...فعلا شب بخیر
ات : شب بخیر
*صبح*
"کوک"
خواب بودم که گوشیم زنگ خورد
از خواب الودگی نمیتونستم چشمام باز کنم
چراغ اتاقو روشن کردم و یه چشممو باز کردم به ساعت نگا کردم
کوک : کدوم گورخری ساعت ۵ صبح زنگ میزنه
به گوشی نگا کردم تهیونگ بود
جواب دادم
______
کوک : الو
تهیونگ : سلام کوک بیداری؟
کوک : نه مشکل روحی دارم تو خواب حرف میزنم خو معلومه خواب بودم عنتر
تهیونگ : فقد میخواستم بگم شرکت برا تمیزکاری امروز ساعت ۱۱ تعطیل میشیم
کوگ : اوکییییی
تهیونگ : اگه مشکلی نداری با پسرا بعد تایم کاری بریم بیرون
کوک : اوهوم
_____
قطع کردم
و سرمو داخل بالشت فرو بردم
کوک : بالاخره میتونم استراحت کنم
*صدای در اتاق*
کوک :بیا تووو
ات بود...از کی بیدار بود؟
ات : امم صبح بخیر
کوک : همچنین...چرا الان بیداری.
ات : قرص خانم جئون رو دادم و صبحانه گزاشتم براتون
کوک : ممنون..الان میام
ات : *لبخند*
بنظر حالش خوب میاد
کوک : دیشب خوب خوابیدی ؟
ات : اوهوم..همش به لطف شما بود
کوک : هوم*لبخند*
رف بیرون و منم حولمو برداشتم و رفتم حموم
خودمو تو اینه نگاه کردم..فک کنم موهام زیادی بلند شده
شاید امروز کوتاه کنم یا یه رنگی بهشون بزنم
حولمو دورم پیچیدم و اومدم بیرون و رفتم تو اتاق
موهامو خشک کردم و مرتب کردم
و کت و شلوارمو پوشیدم و ساعتمو رو دستم بستم و اومدم بیرون سر میز نشستم
کوک : ات، میتونی سر تایم بری سرکار
ات : ج..جدی
کوک: اره، ۱۱ تایم کاریم تموم میشه به دلیل نظافت کاری
ات : ها راستی
رفت تو اتاقش و اومد بیرون
دستمو گرفت و سوئیچ ماشینو گزاشت تو دستم
کوک : ولی..میتونم پیاده برم...تازه ماشینم تو پارکینگه
ات : ماشینت خرابه میتونی ماشینمو چند روز داشته باشی...بعد تایم کاریت میتونی منو برسونی بیمارستان اگه کار دیگه ای نداشته باشی
تصمیم داشتم با پسرا برم بیرون ولی بعد مجبورم برم دنبالش
کوک : اوکی
۹.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.