P7
ات : کارای بد باهام نباید بکنی
کوک : قول نمیدم ولی باشه
ات : هعی
کوک : اها راستی یه چیزی باید هر روزززززز تاپ و شلوارک بپوشی هر چی میخوای بپوش ولی پاهات باید معلوم باشه
ات: سر شرط میمونی؟
کوک : اره خب اسم جونکوکه ددی باید صدام کنی
ات : میدونم
کوک : و تو؟
ات : ات
کوک : خوبه
رفت
ویو هیکاری
از اون شب از ات خبری ندارم نگرانشم خیلیییی
بزا زنگ بزنم
ات : چطوری پدصگ
هیکاری : پدصگ و زهر گاووووووووووو کجاییییییی چرا ازت خبری نییییی هاااااااااا
ات : ای درد گوشم کر شددددد
هیکاری خوبم نگران نباش
هیکاری:کجایی؟
ات : ای بابا(کل داستانو تعریف کرد)
هیکاری : بابا چرا همیشه میدزدنتتتتتتتتتتت
(بعد از ۲ دیقه تموم شد )
ویو ات
تاپ و شلوارک و پوشیم شلوارش خیلی کوتا بود خط سی*نهم و ترقوه هام بیرون بود
که دیدم یکی در زد
ات : کیه؟؟
اجوما : همسر ارباب؟
همسر ارباب؟؟؟؟؟لابت ارباب کوکه
ات : بله؟
اجوما اومد تو
اجوما : ارباب گفتن قانون های اینجا رو باید بگم
خیلی ترسیده به نظر میومد
اجوما ۱ از حرف ارباب سر پیجی نمیکنید
…
و همین دیگه
رف
که دیدم صدا در ورودی اومد رفتم پایین که کوک و دیدم
کوک : سلام بیبی
ات : سلام
کوک: سلام؟ خیلی سردی چاگیااااا
ای درد و چاگیا
کوک : بیب یه لحظه بیا تو اتاق
یا خدا
دنبالش رفتم
کوک : بشین رو تخت
در و قفل کردددد؟
ات : یا چیکار میکنی؟
کوک : میخوام با زنم یه زره وقت بگذرونم
(اصمات هر کی میخواد بگه دایر بفرستم)
محلتتون تا ساعت ۴ فرداست اصماتش زیاد ینی خودش یه پارته P8 اصماته نه خیلی ولی در آینده اصماتتتت میشه خلاصه محلتتتون تا ساعت ۴ ظهر فرداست دیگه نمیفرستم و اینکه با یه ایدی دیگه میفرستم
کوک : قول نمیدم ولی باشه
ات : هعی
کوک : اها راستی یه چیزی باید هر روزززززز تاپ و شلوارک بپوشی هر چی میخوای بپوش ولی پاهات باید معلوم باشه
ات: سر شرط میمونی؟
کوک : اره خب اسم جونکوکه ددی باید صدام کنی
ات : میدونم
کوک : و تو؟
ات : ات
کوک : خوبه
رفت
ویو هیکاری
از اون شب از ات خبری ندارم نگرانشم خیلیییی
بزا زنگ بزنم
ات : چطوری پدصگ
هیکاری : پدصگ و زهر گاووووووووووو کجاییییییی چرا ازت خبری نییییی هاااااااااا
ات : ای درد گوشم کر شددددد
هیکاری خوبم نگران نباش
هیکاری:کجایی؟
ات : ای بابا(کل داستانو تعریف کرد)
هیکاری : بابا چرا همیشه میدزدنتتتتتتتتتتت
(بعد از ۲ دیقه تموم شد )
ویو ات
تاپ و شلوارک و پوشیم شلوارش خیلی کوتا بود خط سی*نهم و ترقوه هام بیرون بود
که دیدم یکی در زد
ات : کیه؟؟
اجوما : همسر ارباب؟
همسر ارباب؟؟؟؟؟لابت ارباب کوکه
ات : بله؟
اجوما اومد تو
اجوما : ارباب گفتن قانون های اینجا رو باید بگم
خیلی ترسیده به نظر میومد
اجوما ۱ از حرف ارباب سر پیجی نمیکنید
…
و همین دیگه
رف
که دیدم صدا در ورودی اومد رفتم پایین که کوک و دیدم
کوک : سلام بیبی
ات : سلام
کوک: سلام؟ خیلی سردی چاگیااااا
ای درد و چاگیا
کوک : بیب یه لحظه بیا تو اتاق
یا خدا
دنبالش رفتم
کوک : بشین رو تخت
در و قفل کردددد؟
ات : یا چیکار میکنی؟
کوک : میخوام با زنم یه زره وقت بگذرونم
(اصمات هر کی میخواد بگه دایر بفرستم)
محلتتون تا ساعت ۴ فرداست اصماتش زیاد ینی خودش یه پارته P8 اصماته نه خیلی ولی در آینده اصماتتتت میشه خلاصه محلتتتون تا ساعت ۴ ظهر فرداست دیگه نمیفرستم و اینکه با یه ایدی دیگه میفرستم
۴۰۳
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.