۱ برای بیرون رفتن ۲ برای شب
یونگی. پس چطوری زنده ای
ا.ت. ت...ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی چطوری اومدی اینجا
یونگی. خیلی راحت
ا.ت. اوفففف
پرش زمانی به ۱ ماه بعد
یونگی رئیس یه گروه مافیایی شده بود اعضای گروهشم کیم نامجون کیم سوکجین جئون جونگ کوک پارک جیمین و کیم تهیونگ و جانگ هوسوکه
یه هفته بعد از رئیس شدنش میگذره بعد منم آورده خیلی کاره سختی نیست ولی باز بنظرم چرته امشب هم شام همه اعضا رو دعوت کرده من تو اتاقم بودم و رو صندلی نشستم و پیشه میز آرایشم یه آرایش ریز رفتم و صدای در اومد
تق تق
ا.ت. بیا تو
&.بانو ارباب مین این لباس رو گفتن که برای شب بپوشین
ا.ت. این؟ حتی برای مهمونی بدرد نمیخوره
&. ولی دستوری که ارباب مین گفتن اینه ، و اینم گفتن که شب باید جایه دوست دختر ارباب باشین نه خواهر
ا.ت . دیگه چی، برو به خودش بگو بیاد
&چشم
همون طوری که گاوه بی سلیقه هم هست
لباسم رو پوشیدم و تو آینه قدی خودم رو نگاه کردم خیلی تو تنم شیک شده بود موهام رو باز کردم که دیگه مهشر شده بود
که یهو دره اتاقم باز شد و یونگی با دهن باز اومد تو
ا.ت. چیه دختر ندیدی
یونگی. خیلی بهت میاد
ا.ت. خب که چی
یونگی. خیلی گوسفندی آدم نمیتونه ازت تعریف کنه ، الان حرف حسابت چیه چی میخواستی بگی که به اجوما گفتی بیاد بهم بگه
ا.ت. دیونه ای واقعا ؟
یونگی. چرا
ا.ت. من اونم جایه دوست دخترت؟ من هنوز خواهرت نشدم بعد بخوام دوست دخترت شم(پوز خند)
یونگی. نگفتم میشی گفتم جایه دوست دخترم رو داری
ا.ت. نمیشم
یونگی. این حرف آخرته؟
ا.ت. یاااا من کی گفتم نه گفتم باشه
یونگی.خب پس ببند
از اتاق رفتیم بیرون و درو بستیم و رفتیم پایین یکی به یونگی زنگ زد و جواب داد حتما یکی از مهمونا بودن یونگی بهم گفت که فعلن تو اتاق بمونم تا همه مهمونا بیان حوصلم سر رفته بود و از خودم چند تا سلفی گرفتم و گذاشتم اینستاگرام درو یکم باز کردم دیدم همه اومدن و یونگی داره باهاشون صحبت میکنه
یونگی. بچه ها من الان میرم بالا تا دوست دخترم رو بیارم چند لحظه صبر کنین
اعضا. باشه
یهو دیدم داره میاد بالا سریع درو بستم و رفتم رو تخت نشستم که درو باز کرد
یونگی. بیا بریم
ا.ت. من آماده نیستم
یونگی. یعنی چی آماده نیستی بیا پایین منتظرتن
ا.ت. من نمی....
داشتم حرف میزدم که دستم رو کشید و گذاشت تو دست های خودش از پله ها وقتی پایین میرفتیم همه قیافه ها رو من بود یعنی آنقدر خوشگل بودم
یه سلام کردم و یه لبخند فیک زدم و پیش یونگی نشستم یکم ازش فاصله داشتم که دستش رو دور کمرم حلقه کرد و نزدیک تر به خودش کرد ری اکشن نشون ندادم که ضایع نشه
اونا گرم صحبت بودن و من اصلا. هواسم نبود الان سرم رو شونه یونگی و دارم با موهاش بازی میکنم یهو از خودم اومدم بیرون و دوباره عادی شدم و دستم رو محکم گرفته بود
و...
ا.ت. ت...ت..ت..تو اینجا چیکار میکنی چطوری اومدی اینجا
یونگی. خیلی راحت
ا.ت. اوفففف
پرش زمانی به ۱ ماه بعد
یونگی رئیس یه گروه مافیایی شده بود اعضای گروهشم کیم نامجون کیم سوکجین جئون جونگ کوک پارک جیمین و کیم تهیونگ و جانگ هوسوکه
یه هفته بعد از رئیس شدنش میگذره بعد منم آورده خیلی کاره سختی نیست ولی باز بنظرم چرته امشب هم شام همه اعضا رو دعوت کرده من تو اتاقم بودم و رو صندلی نشستم و پیشه میز آرایشم یه آرایش ریز رفتم و صدای در اومد
تق تق
ا.ت. بیا تو
&.بانو ارباب مین این لباس رو گفتن که برای شب بپوشین
ا.ت. این؟ حتی برای مهمونی بدرد نمیخوره
&. ولی دستوری که ارباب مین گفتن اینه ، و اینم گفتن که شب باید جایه دوست دختر ارباب باشین نه خواهر
ا.ت . دیگه چی، برو به خودش بگو بیاد
&چشم
همون طوری که گاوه بی سلیقه هم هست
لباسم رو پوشیدم و تو آینه قدی خودم رو نگاه کردم خیلی تو تنم شیک شده بود موهام رو باز کردم که دیگه مهشر شده بود
که یهو دره اتاقم باز شد و یونگی با دهن باز اومد تو
ا.ت. چیه دختر ندیدی
یونگی. خیلی بهت میاد
ا.ت. خب که چی
یونگی. خیلی گوسفندی آدم نمیتونه ازت تعریف کنه ، الان حرف حسابت چیه چی میخواستی بگی که به اجوما گفتی بیاد بهم بگه
ا.ت. دیونه ای واقعا ؟
یونگی. چرا
ا.ت. من اونم جایه دوست دخترت؟ من هنوز خواهرت نشدم بعد بخوام دوست دخترت شم(پوز خند)
یونگی. نگفتم میشی گفتم جایه دوست دخترم رو داری
ا.ت. نمیشم
یونگی. این حرف آخرته؟
ا.ت. یاااا من کی گفتم نه گفتم باشه
یونگی.خب پس ببند
از اتاق رفتیم بیرون و درو بستیم و رفتیم پایین یکی به یونگی زنگ زد و جواب داد حتما یکی از مهمونا بودن یونگی بهم گفت که فعلن تو اتاق بمونم تا همه مهمونا بیان حوصلم سر رفته بود و از خودم چند تا سلفی گرفتم و گذاشتم اینستاگرام درو یکم باز کردم دیدم همه اومدن و یونگی داره باهاشون صحبت میکنه
یونگی. بچه ها من الان میرم بالا تا دوست دخترم رو بیارم چند لحظه صبر کنین
اعضا. باشه
یهو دیدم داره میاد بالا سریع درو بستم و رفتم رو تخت نشستم که درو باز کرد
یونگی. بیا بریم
ا.ت. من آماده نیستم
یونگی. یعنی چی آماده نیستی بیا پایین منتظرتن
ا.ت. من نمی....
داشتم حرف میزدم که دستم رو کشید و گذاشت تو دست های خودش از پله ها وقتی پایین میرفتیم همه قیافه ها رو من بود یعنی آنقدر خوشگل بودم
یه سلام کردم و یه لبخند فیک زدم و پیش یونگی نشستم یکم ازش فاصله داشتم که دستش رو دور کمرم حلقه کرد و نزدیک تر به خودش کرد ری اکشن نشون ندادم که ضایع نشه
اونا گرم صحبت بودن و من اصلا. هواسم نبود الان سرم رو شونه یونگی و دارم با موهاش بازی میکنم یهو از خودم اومدم بیرون و دوباره عادی شدم و دستم رو محکم گرفته بود
و...
۳.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.