پارت 2
ویو تهیونگ
نمیدونستم چی بگم اصلا از وقتی دیدمش باهام حرف نزده میخواستم یه سری نکات و بهش بگم ولی نمیدونم چطوری سر صحبتو باهاش باز کنم برای همین چیزی نگفتم
رسیدیم عمارت و ماشینو پارک کردم رفتم براش درو باز کردم تا پیاده بشه
ویو یوری
چه عمارت بزرگی بود فک نمیکردم اینقد قشنگ باشه
اومد برام درو باز کرد تعجب کردم که چرا اینکار و کرد کمکم کرد لباسمو از تو ماشین بکشم تا روی زمین نیوفته
از پله ها بالا رفتیم و به یه در رسیدیم درش رمز داشت نمیدونم چرا باید بهش رمز بزاره
_دستتو بده
دستمو گرفت و به سمت رمز در برد
_این دره اثر انگشت منو تو هست رمزش و استفاده نکن
+باشه
یکی نیست بهش بگه مگه من رمز درو اصلا بلدم که ازشاستفاده بکنم
درو باز کرد چه اتاق بزرگ و خوبی بود
_من میرم تو اشپزخونه اگر نتونستی لباستو عوض کنی خبر بده بهم یه چند دست لباسم تو کمد هست بعدا میریم لباس بخری
+اوکی مرسی
در کمد و باز کردم لباس خوابا رو نگاه کردم همشون باز بودن سعی کردم اونی که از همه پوشیده تره و بردارم ولی بازم باز بود چیز دیگه ای ندیدم تا بپوشم همونو برداشتم لباس عروسمو در آوردم و اونو پوشیدم تو آینه خودمو دیدم لباسه بهم میومد اما من همیشه دلم میخواستم کنار کسی که دوسش دارم از این لباسا بپوشم ولی چاره ای نداشتم
تعجب آوره که پسره تا الان اخلاق خوبی از خودش نشون داده توقع داشتم بیاد بگه من کسی و دوست دارم هر شبم میارمش خونه توهم نباید مشکلی داشته باشی ولی از اخلاقش معلومه هول نیست شایدم چون یه آیدله اینقدر مراقبه
به هر حال رفتم تو اسپزخونه تا آب بخورم میترسیدم باهاش روبرو بشم چون معمولا مردا شب عروسی درخواست رابطه دارن مخصوصا الان که لباسم اینقد بازه ولی مجبور بودم چون از تشنگی داشتم میمردم هنوز آرایشمم پاک نکردم
رفتم تو اسپزخونه دیدم نشسته داره با گوشیش کار میکنه
رفتم آب برداشتم خوردم و داشتم میرفتم ارایشمو پاک کنم که گفت.......
نمیدونستم چی بگم اصلا از وقتی دیدمش باهام حرف نزده میخواستم یه سری نکات و بهش بگم ولی نمیدونم چطوری سر صحبتو باهاش باز کنم برای همین چیزی نگفتم
رسیدیم عمارت و ماشینو پارک کردم رفتم براش درو باز کردم تا پیاده بشه
ویو یوری
چه عمارت بزرگی بود فک نمیکردم اینقد قشنگ باشه
اومد برام درو باز کرد تعجب کردم که چرا اینکار و کرد کمکم کرد لباسمو از تو ماشین بکشم تا روی زمین نیوفته
از پله ها بالا رفتیم و به یه در رسیدیم درش رمز داشت نمیدونم چرا باید بهش رمز بزاره
_دستتو بده
دستمو گرفت و به سمت رمز در برد
_این دره اثر انگشت منو تو هست رمزش و استفاده نکن
+باشه
یکی نیست بهش بگه مگه من رمز درو اصلا بلدم که ازشاستفاده بکنم
درو باز کرد چه اتاق بزرگ و خوبی بود
_من میرم تو اشپزخونه اگر نتونستی لباستو عوض کنی خبر بده بهم یه چند دست لباسم تو کمد هست بعدا میریم لباس بخری
+اوکی مرسی
در کمد و باز کردم لباس خوابا رو نگاه کردم همشون باز بودن سعی کردم اونی که از همه پوشیده تره و بردارم ولی بازم باز بود چیز دیگه ای ندیدم تا بپوشم همونو برداشتم لباس عروسمو در آوردم و اونو پوشیدم تو آینه خودمو دیدم لباسه بهم میومد اما من همیشه دلم میخواستم کنار کسی که دوسش دارم از این لباسا بپوشم ولی چاره ای نداشتم
تعجب آوره که پسره تا الان اخلاق خوبی از خودش نشون داده توقع داشتم بیاد بگه من کسی و دوست دارم هر شبم میارمش خونه توهم نباید مشکلی داشته باشی ولی از اخلاقش معلومه هول نیست شایدم چون یه آیدله اینقدر مراقبه
به هر حال رفتم تو اسپزخونه تا آب بخورم میترسیدم باهاش روبرو بشم چون معمولا مردا شب عروسی درخواست رابطه دارن مخصوصا الان که لباسم اینقد بازه ولی مجبور بودم چون از تشنگی داشتم میمردم هنوز آرایشمم پاک نکردم
رفتم تو اسپزخونه دیدم نشسته داره با گوشیش کار میکنه
رفتم آب برداشتم خوردم و داشتم میرفتم ارایشمو پاک کنم که گفت.......
۴.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.