باران خونp49
ویو ا/ت
بعد کلی خرید خسته شده بودیم و به زور راه میرفتیم
هانا کلی خرید پوستی انجام داده بود و من فقط سه دست لباس برداشته بودم با هانا یه لباس ست خردیم ولی برای اینکه اشتباه قبل تکرار نشه متفاوت طور برداشتیم{ اسلاید 2}
{ اسلاید 3 ست تهته و هانا}{
اسلاید 4 و 5 هم ست ا/ت و نامجون}
ویو نامجون
بیرون پاساژ قدم میزدیم که متوجه شدم دخترا با کفشای پاشنه بلندشون تلو تلو میخورن و نمیتونن راه برن ا/ت رو کول کردم و یه لگد به پای تهته زدم تااونم هانا رو کول کنه
به سمت ماشین ها حرکت کردیم و کنارشون وایستاده بودیم دیگه کمکم داشتیم به لحظه مورد علاقم نزدیک میشدیم
نامجون: هی دخترا ببینم گرسنه نیستید؟؟؟
ا/ت: من خیلی گرسنمه
هانا: منم
تهته: پس بریم برای شام
نامجون: به حساب من
هانا: بریم
پرش به رستوران
ا/ت: اینجا چقدر خلوته
هانا: غیر از ما کسه دیگه ای نیست
ا/ت: ببینم نامجون اینجا رزرو شده است؟
نامجون: نه
هانا: پس چرا هیچ کسی نیست؟
تهته: مهم نیست برین بشنین
ا/ت: ولی اخه...
نامجون: برو بشین بهت میگم
هانا: اوکی نشستیم بگو
تهته: خوب انگار موقعشه
نامجون: اره
ا/ت:؟؟؟
نامجون: ا/ت پری دریایی قشنگم
تهته: هانا زیبا ترین فرشته من
نامجون: میشه ازت خواش کنم
تهته :در تمام مشکلات زندگی مرا یاری کنی
نامجون: و با عشق کنار من زندگی کنی
تهته و نامجون: با من ازدواج میکنی؟
هانا: عررررررررررررررر
ا/ت: اینکه جوابش معلومه
هانا و ا/ت: بله
{ زوجان در اغوش همدیگر}
خب دوستان یه خبر مهم دارم
به مدت یک هفته قراره ادمین هاتون هم بنده هم رفیقم بریم دور دورا
چیز زیادی از رمان نمونده و احتمالا فصل دو داشته باشه
تا یه هفته صبر کنید از شنبه هفته دیگه براتون فعالیت میکنم نمیخوام لپ تاب به این سنگینی رو حمل کنم پس یه هفته بای
یکشنبه قراره بد بختی تو زندگی همتون جوانه بزنه پس موفق باشید
بای همتون رو دوست دارممم مراقب خودتون باشید
مخصوصا تو viana عزیز من
بعد کلی خرید خسته شده بودیم و به زور راه میرفتیم
هانا کلی خرید پوستی انجام داده بود و من فقط سه دست لباس برداشته بودم با هانا یه لباس ست خردیم ولی برای اینکه اشتباه قبل تکرار نشه متفاوت طور برداشتیم{ اسلاید 2}
{ اسلاید 3 ست تهته و هانا}{
اسلاید 4 و 5 هم ست ا/ت و نامجون}
ویو نامجون
بیرون پاساژ قدم میزدیم که متوجه شدم دخترا با کفشای پاشنه بلندشون تلو تلو میخورن و نمیتونن راه برن ا/ت رو کول کردم و یه لگد به پای تهته زدم تااونم هانا رو کول کنه
به سمت ماشین ها حرکت کردیم و کنارشون وایستاده بودیم دیگه کمکم داشتیم به لحظه مورد علاقم نزدیک میشدیم
نامجون: هی دخترا ببینم گرسنه نیستید؟؟؟
ا/ت: من خیلی گرسنمه
هانا: منم
تهته: پس بریم برای شام
نامجون: به حساب من
هانا: بریم
پرش به رستوران
ا/ت: اینجا چقدر خلوته
هانا: غیر از ما کسه دیگه ای نیست
ا/ت: ببینم نامجون اینجا رزرو شده است؟
نامجون: نه
هانا: پس چرا هیچ کسی نیست؟
تهته: مهم نیست برین بشنین
ا/ت: ولی اخه...
نامجون: برو بشین بهت میگم
هانا: اوکی نشستیم بگو
تهته: خوب انگار موقعشه
نامجون: اره
ا/ت:؟؟؟
نامجون: ا/ت پری دریایی قشنگم
تهته: هانا زیبا ترین فرشته من
نامجون: میشه ازت خواش کنم
تهته :در تمام مشکلات زندگی مرا یاری کنی
نامجون: و با عشق کنار من زندگی کنی
تهته و نامجون: با من ازدواج میکنی؟
هانا: عررررررررررررررر
ا/ت: اینکه جوابش معلومه
هانا و ا/ت: بله
{ زوجان در اغوش همدیگر}
خب دوستان یه خبر مهم دارم
به مدت یک هفته قراره ادمین هاتون هم بنده هم رفیقم بریم دور دورا
چیز زیادی از رمان نمونده و احتمالا فصل دو داشته باشه
تا یه هفته صبر کنید از شنبه هفته دیگه براتون فعالیت میکنم نمیخوام لپ تاب به این سنگینی رو حمل کنم پس یه هفته بای
یکشنبه قراره بد بختی تو زندگی همتون جوانه بزنه پس موفق باشید
بای همتون رو دوست دارممم مراقب خودتون باشید
مخصوصا تو viana عزیز من
۴۱۱
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.