زندگی رویایی p7

ا/ت:اممم نه
فرشاد:ام همچنین
یک دفعه پارسا صدامون کرد
پارسا:بچه ها بیاین ویدیو بگیریم پانتومیم
همیشه من با مهدی گروه میشدم ولی تا می‌خواستیم گروه کشی کنیم فرشاد دستمو بالا برد
فرشاد:منو ا/ت
بازی کردیم و گروه ما برد و شب شد رفتیم سمت رستوران نصرت و فرشاد با من عکس گرفت و بعد رستوران فرشاد رفت هتل بقیه مهدی رفت خونه خودش و بقیه رفتیم خونه لباسامو عوض کردیم و کوثر آمد با وحشت تو اتاقم
کوثر:استوری فرشاد دیدی ؟؟؟؟؟

ا/ت: مگه چیه
استوری نشون داد و قلبم گرفت عکس که گرفتیم بود ولی زیر نوشته بود
I saw my love after a long time, I think there is love at first sight من بعد از مدتها عشقم را دیدم، فکر می کنم عشق در نگاه اول وجود دارد
کوثر:واتتتتتتتتت فرشاد روانییی
ا/ت:اریاااا و پارسااااا نبینند
کوثر:همه رو بسته من با پیچ فیک رفتم
ا/ت:فاکککک
دیدم رو گوشیم نوتیف آمد
فرشاد:فردا ساعت ۸شب منتظرتم خودم میام دنبالت
کوثر:به نظرم برو یکم از حرکات بوکس روش خالی کن اول باهاش اوکی باش دم خونه بزنش