داستان مرگ ولی نوعی دیگر p 4
از این به بعد عکس روی جلدش اینع 🔪💖
خب بریم برا داستان:💞
با شتاب از در رفتم بیرون.
همه جا پر از ادم بود.
صدا دوباره اومد:«برو به طرف ماشینت. »
جواب دادم:«من ماشین ندارم.. »
سرم داد زد:«خب یه ماشین کرایه کن!»
بعد اروم ادامه داد:«می تونی یه تاکسی هم بگیری.... »
صدایش ارام تر شد:«و راننده رو بکشی. »
گفتم:«چی؟! »
_ هیچی... حالا یه سوار یه ماشین شو.
اه مختصری کشیدم.
داد زدم تاکسی و سوار یکی شدم.
خواستم ادرس رو بگم که یادم اومد به من ادرسی گفته نشده.
اروم گفتم:«هی، تو اونجایی؟ »
صدا جواب نداد.
اینبار بلند اه کشیدم.
تاکسی شروع به حرکت کرد.
خواستم بگم داری چی کار می کنی که گفت :«ساکت باش و ساکت بمون. »
می خواستم داد بزنم که دستی با یک دستمال روی دهنم پوشیده شد.
جیغ بی صدای کشیدم و تلاش کردم اون رو بر دارم....
ولی نتونستم.
ارام از هوش رفتم و بعد تاریکی....
.
.
.
خوبه؟ ادامه بدم؟ 💖💞
عکس دختره صفحه دوم 💖💞💖💖💞
خب بریم برا داستان:💞
با شتاب از در رفتم بیرون.
همه جا پر از ادم بود.
صدا دوباره اومد:«برو به طرف ماشینت. »
جواب دادم:«من ماشین ندارم.. »
سرم داد زد:«خب یه ماشین کرایه کن!»
بعد اروم ادامه داد:«می تونی یه تاکسی هم بگیری.... »
صدایش ارام تر شد:«و راننده رو بکشی. »
گفتم:«چی؟! »
_ هیچی... حالا یه سوار یه ماشین شو.
اه مختصری کشیدم.
داد زدم تاکسی و سوار یکی شدم.
خواستم ادرس رو بگم که یادم اومد به من ادرسی گفته نشده.
اروم گفتم:«هی، تو اونجایی؟ »
صدا جواب نداد.
اینبار بلند اه کشیدم.
تاکسی شروع به حرکت کرد.
خواستم بگم داری چی کار می کنی که گفت :«ساکت باش و ساکت بمون. »
می خواستم داد بزنم که دستی با یک دستمال روی دهنم پوشیده شد.
جیغ بی صدای کشیدم و تلاش کردم اون رو بر دارم....
ولی نتونستم.
ارام از هوش رفتم و بعد تاریکی....
.
.
.
خوبه؟ ادامه بدم؟ 💖💞
عکس دختره صفحه دوم 💖💞💖💖💞
۲.۱k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.