پارت 6
ته ویو
ات خیلی بامزه بود وقتی دید منم اسموتی شکلاتی سفارش دادم تعجب کرد ولی بعد بیخیال شد
ته:بگو ببینم چرا اینجایی دوست پسرت ولت کرده
ات:اول من دوست پسر ندارم دوم نه این نیست
ته:باشه ناراحت نشو شوخی کردم حالا جدی چرا اینجایی
ات:برای یک تصمیم مهم
ته:میتونم کمک کنم
ات:شاید
ته:خوب بگو ببینم
ات:میخوام به یه ادم مغرور اعتراف منم ولی نمیدونم منو میخواد یانه
ته:اول بگو ببینم کی هست
ات:اممم خوب الان اینجاس
یه نگاه به دورو ورم کردم کسی تو کافه نبود
ته:از گارسون هاست
ات:نه
ته:بجز منو تو کسی اینجا نیست
ات:خوب خنگ خدا
یه نگاه به خودم یعنی منظور ات منم
ته:م..م...من
ات:راستش اره هووووووف راحت شدم
ات:اگه تو نظرت فرق میکنه بهش احترام میزارم
ته:ن....ن...نه
ته:این نامردیه من میخواستم زودتر اعتراف کنم اه
ات:چ..چی یعنی توهم
ته:اره اونم خیلی وقته
ات ویو
هردومون تو شک بودیم که گوشیم زنگ خورد
م ات:ا...هق الو ...هق
ات:مامان چی شده
م ات:ه....هق هانا......و...هق
ات:هانا چشه
گوشی ته زنگ خورد
م ته :ا...هق الو تهیونگ هق
ته:مامان چیشده
م ته:جیونگ ..هق...و هانا...هق تصادف
....هق کردن ...هق
ته و من یه نگاه به هم کردیم وسریع از کافه زدیم بیرون
ته ویو
وقتی خبر رو شنیدیم سریع اومدیم بیرون
ته:ات با ماشین من میریم منم نمیتونم تو این حال تنهات بزارم
ات:باشه
ات یه بند گریه میکرد
ته:ات عزیزم بسه نابود شدی
ات:ته ...هق....هانا ...هق .....هق
ته:بسه عشقم
ات با حرفم خشکش زد ولی مگه اشکاش بند میومد
ات:ع...عش..عشق....عشم..هق
ته:اره مگه چیه مگه جدیدا نمیشه به عشقمون بگیم عشقم
ات:ته ..هق ...لطفا ....هق.....فعلا پیش ....هق....خانواده ها.....هق....نگو
ته:باشه حلاک شدی رسیدیم
رسیدیم ات مثل چی میدوید تا رسید پیش مامانش باز گریه هاشون شروع شد
م ته:پسرم...هق..جیونگ
دکتر:حال هر دو بیمار خوبه اسیب جدی ندیده بودن یکم شکستگی بود و زخم
م ته:خدارو شکر
م ات:خدایا شکرت دخترم خوبه
ات و مادرش همو بغل کردن و رفتیم تو اتاق بیمار ها هردو بهوش بودن داشتن قربون هم میرفتن
ات:هی ما اینجا نابود شدیم بعد شما
ته:دیوونه ها
ات ویو
یکم خسته بودم پس رفتم پیش بابام
ات:بابا میشه من یه مدت برم خونه جنگلی
پ ات:ولی چرا دخترم
ات:یکم این مدت خستم
پ ات:برو دخترم
تو راه ته رو دیدم که داشت به پدرش میگفت که بره خونه جنگلی و پدش قبول کرد
ات:تهیونگ
ته:بله
ات:منم دارم برا یه مدت میرم خونه جنگلی
ته:عالیه باهم میریم
ات:اوکی
ته:فردا ساعت ۸صبح منتظرتم دم در خونتون
ات:اوکی پس فعلا بای (در گوش ته)عشقم
ته:بای (در گوش ات)عشقم
خوب اینم پارت جدید
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
#کیم_تهیونگ #عشق_واقعی_فقط_تهکوک
#تهکوک
ات خیلی بامزه بود وقتی دید منم اسموتی شکلاتی سفارش دادم تعجب کرد ولی بعد بیخیال شد
ته:بگو ببینم چرا اینجایی دوست پسرت ولت کرده
ات:اول من دوست پسر ندارم دوم نه این نیست
ته:باشه ناراحت نشو شوخی کردم حالا جدی چرا اینجایی
ات:برای یک تصمیم مهم
ته:میتونم کمک کنم
ات:شاید
ته:خوب بگو ببینم
ات:میخوام به یه ادم مغرور اعتراف منم ولی نمیدونم منو میخواد یانه
ته:اول بگو ببینم کی هست
ات:اممم خوب الان اینجاس
یه نگاه به دورو ورم کردم کسی تو کافه نبود
ته:از گارسون هاست
ات:نه
ته:بجز منو تو کسی اینجا نیست
ات:خوب خنگ خدا
یه نگاه به خودم یعنی منظور ات منم
ته:م..م...من
ات:راستش اره هووووووف راحت شدم
ات:اگه تو نظرت فرق میکنه بهش احترام میزارم
ته:ن....ن...نه
ته:این نامردیه من میخواستم زودتر اعتراف کنم اه
ات:چ..چی یعنی توهم
ته:اره اونم خیلی وقته
ات ویو
هردومون تو شک بودیم که گوشیم زنگ خورد
م ات:ا...هق الو ...هق
ات:مامان چی شده
م ات:ه....هق هانا......و...هق
ات:هانا چشه
گوشی ته زنگ خورد
م ته :ا...هق الو تهیونگ هق
ته:مامان چیشده
م ته:جیونگ ..هق...و هانا...هق تصادف
....هق کردن ...هق
ته و من یه نگاه به هم کردیم وسریع از کافه زدیم بیرون
ته ویو
وقتی خبر رو شنیدیم سریع اومدیم بیرون
ته:ات با ماشین من میریم منم نمیتونم تو این حال تنهات بزارم
ات:باشه
ات یه بند گریه میکرد
ته:ات عزیزم بسه نابود شدی
ات:ته ...هق....هانا ...هق .....هق
ته:بسه عشقم
ات با حرفم خشکش زد ولی مگه اشکاش بند میومد
ات:ع...عش..عشق....عشم..هق
ته:اره مگه چیه مگه جدیدا نمیشه به عشقمون بگیم عشقم
ات:ته ..هق ...لطفا ....هق.....فعلا پیش ....هق....خانواده ها.....هق....نگو
ته:باشه حلاک شدی رسیدیم
رسیدیم ات مثل چی میدوید تا رسید پیش مامانش باز گریه هاشون شروع شد
م ته:پسرم...هق..جیونگ
دکتر:حال هر دو بیمار خوبه اسیب جدی ندیده بودن یکم شکستگی بود و زخم
م ته:خدارو شکر
م ات:خدایا شکرت دخترم خوبه
ات و مادرش همو بغل کردن و رفتیم تو اتاق بیمار ها هردو بهوش بودن داشتن قربون هم میرفتن
ات:هی ما اینجا نابود شدیم بعد شما
ته:دیوونه ها
ات ویو
یکم خسته بودم پس رفتم پیش بابام
ات:بابا میشه من یه مدت برم خونه جنگلی
پ ات:ولی چرا دخترم
ات:یکم این مدت خستم
پ ات:برو دخترم
تو راه ته رو دیدم که داشت به پدرش میگفت که بره خونه جنگلی و پدش قبول کرد
ات:تهیونگ
ته:بله
ات:منم دارم برا یه مدت میرم خونه جنگلی
ته:عالیه باهم میریم
ات:اوکی
ته:فردا ساعت ۸صبح منتظرتم دم در خونتون
ات:اوکی پس فعلا بای (در گوش ته)عشقم
ته:بای (در گوش ات)عشقم
خوب اینم پارت جدید
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
#کیم_تهیونگ #عشق_واقعی_فقط_تهکوک
#تهکوک
۴.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.