جئون فکر کنم فکرت درست بود
جئون فکر کنم فکرت درست بود
ات: اهههه نمیخوای شروع کنی
جئون:(نیشخندی زد): مثل اینکه زیادی منتظری
ات: زودددد باشش
جئون : هرکدوم که میزنم باید بشماری
ات: عیب چشم
جئون شروع کردن به کوبیدن شلاق روی بدن ات
و ات تا اخر شمرد ات بی حال افتاد روی زمین اما هنوز خنده میکرد اما اینبار خنده عصبی هم فراتر
جئون بی احساس از اتاق خارج شد و ات رو توی همون موقعیت نگه داشت و رفت ات بیهوش شد و چیزی که در موقع بیهوشی دید
ویو خواب ات
ات: مامان بابا کجایین (ترس)
ات توی حنگلی به بزرگی هر تکه از جهان بود جنگل پر از مهه بود و درختانی همانند انسان های بزرگ وغول پیکر
ات به دنبال خانواده اش بود
برادرش مرده بود نینا مرده بود
زمان حال ویو جئون از اتاق خارج شدم الان یک هفته تمام ات نیست وارد شکنجه گاه شدم
ات رو دیدم صورتش پر از عرق شده بود نفس نفس میزد کمک میخواست سعی کردم بیدارش کنم بیدار نمیشد
ات رو براید بغل کردمو سوار ماشین شدم
و تا بیمارستان تا سرعت تمام روندم
ات: اهههه نمیخوای شروع کنی
جئون:(نیشخندی زد): مثل اینکه زیادی منتظری
ات: زودددد باشش
جئون : هرکدوم که میزنم باید بشماری
ات: عیب چشم
جئون شروع کردن به کوبیدن شلاق روی بدن ات
و ات تا اخر شمرد ات بی حال افتاد روی زمین اما هنوز خنده میکرد اما اینبار خنده عصبی هم فراتر
جئون بی احساس از اتاق خارج شد و ات رو توی همون موقعیت نگه داشت و رفت ات بیهوش شد و چیزی که در موقع بیهوشی دید
ویو خواب ات
ات: مامان بابا کجایین (ترس)
ات توی حنگلی به بزرگی هر تکه از جهان بود جنگل پر از مهه بود و درختانی همانند انسان های بزرگ وغول پیکر
ات به دنبال خانواده اش بود
برادرش مرده بود نینا مرده بود
زمان حال ویو جئون از اتاق خارج شدم الان یک هفته تمام ات نیست وارد شکنجه گاه شدم
ات رو دیدم صورتش پر از عرق شده بود نفس نفس میزد کمک میخواست سعی کردم بیدارش کنم بیدار نمیشد
ات رو براید بغل کردمو سوار ماشین شدم
و تا بیمارستان تا سرعت تمام روندم
۵.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.