عشق در پست *پارت13
ویو ا/ت :
رسیدیم به یه کلبه چوبی که تو یه جنگله اونجا رو نمیشناختم و این باعث میشد بیشتر بترسم..جیمین دستمو محکم گرفته بود ومنو پشت خودش میکشوند ومنم داشتم از درد دلم میمردممم..منو به اتاق تاریک و سیاه که حتی یه پنجره ی کوچیک هم نداشت برد وروی صندلی نشوند و دست و پا مو به صندلی بست...
جیمین:بیبی گرل تا وقتی خودت نخواستی بیبی من باشی باید اینجا بمونی بدون هیچ آبو غذایی اوکیه؟
ا/ت:...
جیمین:آدمت میکنم وایسا و ببین
جیمین با عصبانیت از اتاق خارج و شدو دروبست تو اتاق جز سیاهی هیچی دیده نمیشده...داشتم بی صدا اشک میریختم که یهو حس گرمی لایه پام احساس کردم ومطمعن بودم که پ *یود شدم لباس گرمی هم به تن نداشتم و باعث میشد سردم بشه ..
ویو ته:
از شدت عصبانیت کل اتاقمو نابود کردم تو کف اتاق چیزی جز خورده های شیشه چیزی دیده نمیشداز این عصبی بودم که یه ساعته ا/تمو دزدین و من هیچ کاری نتونستم بکنم به تخت تکیه داده دادم و دستم رو زانوم گزاشتم..اگه جیمین دستش به ا/ت بخوره زنده نمیزارشم ...تو همین فکر بودم که ..در اتاق زده شد
ته:بیا*بم و ب حوصله
شوگا:*خواست چیزی بگه که با وضعیت اتاق تهیونگ مکث کرد..
شوگا: اینجا چه وضعشه ..این چه حالیه؟!
ته:کارتو بگو
شوگا : یه سرفه ی کوتاهی کرد ..از گوشی ا/ت چیزی دستم نیومد ..
ته:الان یعنی نتونستی کاری بکنی*یکم بلند
شوگا:همچین چیزی نگفتم ..از گوشی ا/ت چیزی دستگیرم نشد ولی از طریق گوشی جیمین مکانشو پیدا کردمــ...
کوک بدو بدو اومد تو اتاق
کوک:آدما آمادن ته
ته:خب میریم سمت آدرسی که شوگا پیدا کرده..
میا:منم باهاتون میام
ته:نمیشه خطرناکه
میا:گفتم که باید بیام ا/ت بهم نیاز داره...اون به خیلی چیزا نیاز داره که بایدببرم*بغض سگی
ته:*میفهمید میا راجب چی حرف می زنه پس اجازه داد که میا هم بیاد
ویو ا/ت:
نمیدونم از کی اینجام ولی اینو میدونم لباسم پر خونه ..داشتم تلاش میکردم ببینم میتونم دستمو باز کنم یانه ولی بیفایده بود روانی خیلی محکم بسته بودد..یهو در باشتاب باز شد که ترسیدم.. نور پشتش نمیزاشت ببینم کیه..
پارک:حالت چطوره دختره ی عوضی؟!
ا/ت:ب..بابا لطفا کمکم کن *بغض
پارک:خودم گفتم بیارتت اینجا بعد میگی نجاتت بدم؟!
ا/ت:ب..بابا حالم خوب نیست تورو خدا کمک کم*گریه
پارک :من بابا تو نیستم پس بهم بابا نگوو*داد
ا/ت:خیلی عوضی هستییی*داد
پارک :میدونی چیه من تورو فقط برای این بزرگ کردم که واسه آدممام هرزگی کنی ولی تو رفتی پیش دشمنم به هرحال اینا مهم نیستن مهم اینکه تو برگشتی و باید واسه جیمین هرزگی کنی..
با حرفای پدرم اشکام بیشتر میشد صدای شکسته شدن قلبمو شندیم تمام این مدت هم جیمین پشت بابام وایستاده بود..
ا/ت:نه تو نه جیمین نه اون آدمای عوضیت هیچکدومتون نمیتونید بهم دست بزنید اگه این اتفاق بیافته تهیونگ همتونو میکشهه*داد
جیمین:الان تهیونگ کو ؟! نیس اون تورو فقط برای انتقام ازما از تو مراقبت میکرد ولی وقتی دید ابی از تو گرم نمیشه بیخیالت شده اگه براش مهم بودی تا الان پیدات کرده بود..حالا هم پاشو باید از ددیت پذیرایی کنی...
ا/ت:من از آدم حرومزاده و عوضیی مثل تو دستور نمیگیرم
وقتی اینو گفتم بابا خواست بیاد منو بزنه جیمین نذاشت ولی به جاش با کمر بند مشکی رنگش که تو دستش بود میومد سمتم..
جیمین:داشتی میگفتی ادامه بده
همینو که گفت یه سیلی محکم بهم زد که با صندلی افتادم زمین و ضربه های شلاقو به بدنم شروع کرد ومن جیغ میکشیدم و با صدای بلند گریه میکردم... بابام رفته بود و جیمین داشت منو با شلاق میزد و زمزمه میکرد تو دیگه هرزه ی منی ..دیگه تحمل نکردم و با تمام وجودم داد زدم:بسه دیگهههههه
همینو که گفتم جیمین سمتم یه اصلحه کشید...
ویو ته:نزدیکای ساعت7 بود که رسیدیم اونجا یه کلبه کوچیک بود با دوتا محافظ ..محافظا رو خیلی راحت کشتیم میخواستیم بریم تو که پارک اومد بیرون که کوک و نامجون اونو گرفتن و بردن تو ماشین به وضوح صدای شلاق میومد کع آتیشی شدم خواشتم حرکت کنم که صدای داد ا/تو شندیم که گفت بسه دیگهه و این جرقه ای بود که بتونم قاتل کل جهان بشم چه برسه به جیمین ...
به نظرتون تهیونگ جیمین و میکشه یا جیمین ا/تو؟!
با لایک و کامتتون کلی ذوق میکنمم😍✨
پارت بعدی؟!
رسیدیم به یه کلبه چوبی که تو یه جنگله اونجا رو نمیشناختم و این باعث میشد بیشتر بترسم..جیمین دستمو محکم گرفته بود ومنو پشت خودش میکشوند ومنم داشتم از درد دلم میمردممم..منو به اتاق تاریک و سیاه که حتی یه پنجره ی کوچیک هم نداشت برد وروی صندلی نشوند و دست و پا مو به صندلی بست...
جیمین:بیبی گرل تا وقتی خودت نخواستی بیبی من باشی باید اینجا بمونی بدون هیچ آبو غذایی اوکیه؟
ا/ت:...
جیمین:آدمت میکنم وایسا و ببین
جیمین با عصبانیت از اتاق خارج و شدو دروبست تو اتاق جز سیاهی هیچی دیده نمیشده...داشتم بی صدا اشک میریختم که یهو حس گرمی لایه پام احساس کردم ومطمعن بودم که پ *یود شدم لباس گرمی هم به تن نداشتم و باعث میشد سردم بشه ..
ویو ته:
از شدت عصبانیت کل اتاقمو نابود کردم تو کف اتاق چیزی جز خورده های شیشه چیزی دیده نمیشداز این عصبی بودم که یه ساعته ا/تمو دزدین و من هیچ کاری نتونستم بکنم به تخت تکیه داده دادم و دستم رو زانوم گزاشتم..اگه جیمین دستش به ا/ت بخوره زنده نمیزارشم ...تو همین فکر بودم که ..در اتاق زده شد
ته:بیا*بم و ب حوصله
شوگا:*خواست چیزی بگه که با وضعیت اتاق تهیونگ مکث کرد..
شوگا: اینجا چه وضعشه ..این چه حالیه؟!
ته:کارتو بگو
شوگا : یه سرفه ی کوتاهی کرد ..از گوشی ا/ت چیزی دستم نیومد ..
ته:الان یعنی نتونستی کاری بکنی*یکم بلند
شوگا:همچین چیزی نگفتم ..از گوشی ا/ت چیزی دستگیرم نشد ولی از طریق گوشی جیمین مکانشو پیدا کردمــ...
کوک بدو بدو اومد تو اتاق
کوک:آدما آمادن ته
ته:خب میریم سمت آدرسی که شوگا پیدا کرده..
میا:منم باهاتون میام
ته:نمیشه خطرناکه
میا:گفتم که باید بیام ا/ت بهم نیاز داره...اون به خیلی چیزا نیاز داره که بایدببرم*بغض سگی
ته:*میفهمید میا راجب چی حرف می زنه پس اجازه داد که میا هم بیاد
ویو ا/ت:
نمیدونم از کی اینجام ولی اینو میدونم لباسم پر خونه ..داشتم تلاش میکردم ببینم میتونم دستمو باز کنم یانه ولی بیفایده بود روانی خیلی محکم بسته بودد..یهو در باشتاب باز شد که ترسیدم.. نور پشتش نمیزاشت ببینم کیه..
پارک:حالت چطوره دختره ی عوضی؟!
ا/ت:ب..بابا لطفا کمکم کن *بغض
پارک:خودم گفتم بیارتت اینجا بعد میگی نجاتت بدم؟!
ا/ت:ب..بابا حالم خوب نیست تورو خدا کمک کم*گریه
پارک :من بابا تو نیستم پس بهم بابا نگوو*داد
ا/ت:خیلی عوضی هستییی*داد
پارک :میدونی چیه من تورو فقط برای این بزرگ کردم که واسه آدممام هرزگی کنی ولی تو رفتی پیش دشمنم به هرحال اینا مهم نیستن مهم اینکه تو برگشتی و باید واسه جیمین هرزگی کنی..
با حرفای پدرم اشکام بیشتر میشد صدای شکسته شدن قلبمو شندیم تمام این مدت هم جیمین پشت بابام وایستاده بود..
ا/ت:نه تو نه جیمین نه اون آدمای عوضیت هیچکدومتون نمیتونید بهم دست بزنید اگه این اتفاق بیافته تهیونگ همتونو میکشهه*داد
جیمین:الان تهیونگ کو ؟! نیس اون تورو فقط برای انتقام ازما از تو مراقبت میکرد ولی وقتی دید ابی از تو گرم نمیشه بیخیالت شده اگه براش مهم بودی تا الان پیدات کرده بود..حالا هم پاشو باید از ددیت پذیرایی کنی...
ا/ت:من از آدم حرومزاده و عوضیی مثل تو دستور نمیگیرم
وقتی اینو گفتم بابا خواست بیاد منو بزنه جیمین نذاشت ولی به جاش با کمر بند مشکی رنگش که تو دستش بود میومد سمتم..
جیمین:داشتی میگفتی ادامه بده
همینو که گفت یه سیلی محکم بهم زد که با صندلی افتادم زمین و ضربه های شلاقو به بدنم شروع کرد ومن جیغ میکشیدم و با صدای بلند گریه میکردم... بابام رفته بود و جیمین داشت منو با شلاق میزد و زمزمه میکرد تو دیگه هرزه ی منی ..دیگه تحمل نکردم و با تمام وجودم داد زدم:بسه دیگهههههه
همینو که گفتم جیمین سمتم یه اصلحه کشید...
ویو ته:نزدیکای ساعت7 بود که رسیدیم اونجا یه کلبه کوچیک بود با دوتا محافظ ..محافظا رو خیلی راحت کشتیم میخواستیم بریم تو که پارک اومد بیرون که کوک و نامجون اونو گرفتن و بردن تو ماشین به وضوح صدای شلاق میومد کع آتیشی شدم خواشتم حرکت کنم که صدای داد ا/تو شندیم که گفت بسه دیگهه و این جرقه ای بود که بتونم قاتل کل جهان بشم چه برسه به جیمین ...
به نظرتون تهیونگ جیمین و میکشه یا جیمین ا/تو؟!
با لایک و کامتتون کلی ذوق میکنمم😍✨
پارت بعدی؟!
۸.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.