معشوقه ای از بچه گی
معشوقه ای از بچه گی
۱.
ایمی وقتی پدر مادرش رو تویه ی حادثه ی تصادف از دست داد اون موقع فقط ۹ سالش بود اون فقط یه برادر بزرگ تر داشت اما برادرش به تنهایی نمیتونست همه ی خرج اجاره خونه و مدرسه رو باهم بده پس ایمی هم شروع به کار کردن کرد اون تویه یه کافه شروع به کار کرد و شاگرد اون جا شد اما این تنها چیزه خوب نبود چون صاحب اون کافه یه مرد پیر بود و بسیار بخشنده مهربون بود قبول کرد که ایمی و برادرش تویه زیر زمین همون کافه زندگی کنن ایمی علاقه یه زیادی به چیزایی که مثل کلاس هایه رزمی داشت اما رفتن به اون کلاس ها فقط باعث میشد خرجشون زیاد بشه اما تا وقتی که فهمید استادش یعنی آقای یاما که میشد همون پیره مرد قبلاً سامورایی بوده و این خیلی برای ایمی جالب بود چون اقای یاما بااینکه خیلی سن زیادی داشت اما کاملاً بدن سر حال و سالمی داشت آقای یاما بعد از کلی اسرار قبول کرد که ایمی یاد بده چجوری از خودش محافضت کنه یه یک سالی بود که ایمی و برادرش تونستن ...
۱.
ایمی وقتی پدر مادرش رو تویه ی حادثه ی تصادف از دست داد اون موقع فقط ۹ سالش بود اون فقط یه برادر بزرگ تر داشت اما برادرش به تنهایی نمیتونست همه ی خرج اجاره خونه و مدرسه رو باهم بده پس ایمی هم شروع به کار کردن کرد اون تویه یه کافه شروع به کار کرد و شاگرد اون جا شد اما این تنها چیزه خوب نبود چون صاحب اون کافه یه مرد پیر بود و بسیار بخشنده مهربون بود قبول کرد که ایمی و برادرش تویه زیر زمین همون کافه زندگی کنن ایمی علاقه یه زیادی به چیزایی که مثل کلاس هایه رزمی داشت اما رفتن به اون کلاس ها فقط باعث میشد خرجشون زیاد بشه اما تا وقتی که فهمید استادش یعنی آقای یاما که میشد همون پیره مرد قبلاً سامورایی بوده و این خیلی برای ایمی جالب بود چون اقای یاما بااینکه خیلی سن زیادی داشت اما کاملاً بدن سر حال و سالمی داشت آقای یاما بعد از کلی اسرار قبول کرد که ایمی یاد بده چجوری از خودش محافضت کنه یه یک سالی بود که ایمی و برادرش تونستن ...
۱.۸k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.