رویای اشنا part8

جونگ کوک با لبخند به سمتم اومد و روی تخت نشست و روشو بهم کرد

_از خانم میونگ پرسیدم که رنگ مورد علاقت چیه و اون گفت قرمز مشکی منم تصمیم گرفتم اتاقتو همین رنگی تزئین کنم
+ خودت تزئین کردی؟
_ اره (لبخند)
+ مرسی خیلی قشنگه
_ خواهش میکنم. خب من میرم به کارام برسم اتاقمم اتاق روبه روییه اگه کاری داشتی بیا بگو
+ همون اتاق قرمز مشکیه؟
_ اره، رنگ های مورد علاقمون یکیه(لبخند)(چه با قافیه در اومد😂)
+اوکی(خنده)
جونگ کوک رفت بیرون و درو بست منم چشامو بستم و سعی کردم بخوابم چون پهلوم هنوز درد میکرد.

ویو کیونگ
از دیدن حیاط عمارت خسته شدم پس به یونجی که به پنجره ی بالای عمارت زل زده بود گفتم
÷یونجی بیا بریم داخل روهم ببینیم
* باشه بیا بریم

یونجی دستمو گرفت و باهم رفتیم داخل، عمارت بزرگ و زیبایی بود ولی هیچ خدمتکاری تو عمارت نبود
÷بنظرت جونگ کوک و جونگ هوان کجان
که یه دفعه کوک از پله ها اومد پایین
_بیاین بالا اتاقتون این بالاست
* اها مرسی (لبخند) جونگ هوان کجاست؟
_تو اتاقش خوابه من میرم تو اتاقم، اتاق سفید برای یونجی و اتاق سبز هم برای کیونگ هست
*÷ ممنون
_ خواهش میکنم
جونگ کوک برگشت بالا و صدای بسته شدن در اتاقش هم اومد. خیلی ذوق داشتم ببینم اتاقم چه شکلیه پس دست یونجی رو کشیدم و از پله ها دویدم بالا

*هی وایسا یواش تر!
÷بدو دیگه

این پارت شاید یکم کم بود، ببخشید وقت نکردم ادامشو بنویسم
شرط۲ تا لایک