𝐏/𝐭:𝟔
پوزخندی زد و روش رو برگردوند سمت در و رفت و آخرین حرفش رو به زبون آورد"ساعت 6"
جیا خواست دوباره حرف بزنه اما وقتی صدای باز و بسته شدن در امد روی زانو ها فرود امد و اشکاش شروع به ریختن کردن چطور باید تحمل میکرد وقتی حتی نمیتونست یه دختر و از صد متری جونگکوک تحمل کنه اما حالا باید عشق بازیش و با یه زن دیگه میدید و خفه میموند
دوساعتی بود که اشک ریخته بود اما اون اینقدر عاشق بود که بازم بخاطره عشقش تحمل میکرد چمدونش و جم کرده بود و منتظر بود که صدای در و بشنوه حالا ساعت 5:53 بود
نگاه آخر رو به خونه انداخت و لامپ هارو خاموش کرد شاید این آخرین باری بود که توی خونه اش بود چمدونش و بیرون گذاشت و از پارتمان خارج شد که بلافاصله یه ماشین جلوش ایستاد در باز شد و جین که جلوی در بود نمایان شد جین "منتظر کارت دعوتی؟"
چمدونش رو به راننده داد و سوار ماشین شد
چرا فکر میکرد که شاید خودش هم باشه روبه روی جین نشسته سرش پایین بود که با حرف جین شوکه شد جین"میدونم که بی دليل سراغ کسی که ولت کرده نمیایی جیا" سرش رو بالا اورد و خواست چیزی بگه که جین اجازه نداد جین" تو مشکل قلبي نداری بهتره دروغ نگی" حالا دیگه نفس کشیدن یادش رفت جین میدونست اما چطوری نکن جونگکوک....
لباش و باز کرد و با صدای برید گفت جیا"م.. من.. جونگ.... کوک" جین که متوجه منظورش شده بود گفت جین"نه جونگکوک نمیدونه اما من زودتر پیگیر شدم و میدونم که جونگکوک مشکل داره وقت زیادی هم نداره، اما دلیل دروغ تورو نمیدونم"
...
جین در زد و نگاه آخری به دختر انداخت در باز شد و آجوما با دیدن جیا شوکه اما خوشحال به سمتش رفت و بغلش کرد خیلی عجیب بود که خانم قلبى عمارت با یه چمدون به دست وارد بشه اما اینو فقط اون چهار نفر میدونستن آجوما به سالن راهنماییشون کرد و چمدون جیا رو ازش گرفت و جیا با وارد شدنش نینا رو که گلدون هاش و آب میداد و جونگکوک که قهوه میخورد و با لبخند به نینا نگاه میکرد دید و برای بار هزارم قلبش تیر کشید اما بازم تحمل کرد جین سرفه ساختگی کرد و اون دونفر متوجه ورودشون شدن نینا بعد نگاهی به جین نگاهش سمت دختره غریب رفت نینا"اه جین خوش امدی، معرفی نمیکنی؟" با اشاره به جیا گفت که جونگکوک زودتر از اون دوتا دست بکار شد و جواب همسرش رو داد جونگکوک"جیا.. پارک جیا نامزد جینه عزیزم "
جیا خواست دوباره حرف بزنه اما وقتی صدای باز و بسته شدن در امد روی زانو ها فرود امد و اشکاش شروع به ریختن کردن چطور باید تحمل میکرد وقتی حتی نمیتونست یه دختر و از صد متری جونگکوک تحمل کنه اما حالا باید عشق بازیش و با یه زن دیگه میدید و خفه میموند
دوساعتی بود که اشک ریخته بود اما اون اینقدر عاشق بود که بازم بخاطره عشقش تحمل میکرد چمدونش و جم کرده بود و منتظر بود که صدای در و بشنوه حالا ساعت 5:53 بود
نگاه آخر رو به خونه انداخت و لامپ هارو خاموش کرد شاید این آخرین باری بود که توی خونه اش بود چمدونش و بیرون گذاشت و از پارتمان خارج شد که بلافاصله یه ماشین جلوش ایستاد در باز شد و جین که جلوی در بود نمایان شد جین "منتظر کارت دعوتی؟"
چمدونش رو به راننده داد و سوار ماشین شد
چرا فکر میکرد که شاید خودش هم باشه روبه روی جین نشسته سرش پایین بود که با حرف جین شوکه شد جین"میدونم که بی دليل سراغ کسی که ولت کرده نمیایی جیا" سرش رو بالا اورد و خواست چیزی بگه که جین اجازه نداد جین" تو مشکل قلبي نداری بهتره دروغ نگی" حالا دیگه نفس کشیدن یادش رفت جین میدونست اما چطوری نکن جونگکوک....
لباش و باز کرد و با صدای برید گفت جیا"م.. من.. جونگ.... کوک" جین که متوجه منظورش شده بود گفت جین"نه جونگکوک نمیدونه اما من زودتر پیگیر شدم و میدونم که جونگکوک مشکل داره وقت زیادی هم نداره، اما دلیل دروغ تورو نمیدونم"
...
جین در زد و نگاه آخری به دختر انداخت در باز شد و آجوما با دیدن جیا شوکه اما خوشحال به سمتش رفت و بغلش کرد خیلی عجیب بود که خانم قلبى عمارت با یه چمدون به دست وارد بشه اما اینو فقط اون چهار نفر میدونستن آجوما به سالن راهنماییشون کرد و چمدون جیا رو ازش گرفت و جیا با وارد شدنش نینا رو که گلدون هاش و آب میداد و جونگکوک که قهوه میخورد و با لبخند به نینا نگاه میکرد دید و برای بار هزارم قلبش تیر کشید اما بازم تحمل کرد جین سرفه ساختگی کرد و اون دونفر متوجه ورودشون شدن نینا بعد نگاهی به جین نگاهش سمت دختره غریب رفت نینا"اه جین خوش امدی، معرفی نمیکنی؟" با اشاره به جیا گفت که جونگکوک زودتر از اون دوتا دست بکار شد و جواب همسرش رو داد جونگکوک"جیا.. پارک جیا نامزد جینه عزیزم "
۳۰.۰k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.