پیشی کوچولوی من خیلی حسوده
پیشی کوچولوی من خیلی حسوده
پارت اول
*از زبان دازای*
داشتم غذا درست میکردم که ناگهان در خونه رو زدن!رفتم درو باز کردم که بعد فهمیدم چه اشتباهی کردم!
گربه...من از حیوونا متنفرم...اما...این یکی...با بقیه فرق داره!
وقتی اون گربه نارنجی بدبختو دیدم که داره زیر بارون خیس میشه دلم به حالش سوخت و آروم تو بغلم کسیدمش تا ببرم خونه و خشکش کنم.اول که دستم بهش خورد،حالت تهاجمی به خودش گرفت؛ولی بعد آروم گرفت.موهاش به قدری نرم بود که حتی پر قو هم جلوش کم میاره!
دستمال گرمی برداشتم و شروع کردم به خشک کردنش. وقتی کارم تموم شد متوجه شدم که روی پام گرفته خوابیده. اروم بلندش کردم و گذاشتمش زمین و بلند شدم تا برم توی کاسه کوچکی براش شیر بریزم.
تا حالا به گربه دست نزده بودم ولی...حالا... بنظرم خیلی کاواییه!
رفتم تا ظرف شیر رو جلوش بزارم که دیدم نیست!...
________________
گومناسای سنسی ولی این پارت کوتاه شد
پارت اول
*از زبان دازای*
داشتم غذا درست میکردم که ناگهان در خونه رو زدن!رفتم درو باز کردم که بعد فهمیدم چه اشتباهی کردم!
گربه...من از حیوونا متنفرم...اما...این یکی...با بقیه فرق داره!
وقتی اون گربه نارنجی بدبختو دیدم که داره زیر بارون خیس میشه دلم به حالش سوخت و آروم تو بغلم کسیدمش تا ببرم خونه و خشکش کنم.اول که دستم بهش خورد،حالت تهاجمی به خودش گرفت؛ولی بعد آروم گرفت.موهاش به قدری نرم بود که حتی پر قو هم جلوش کم میاره!
دستمال گرمی برداشتم و شروع کردم به خشک کردنش. وقتی کارم تموم شد متوجه شدم که روی پام گرفته خوابیده. اروم بلندش کردم و گذاشتمش زمین و بلند شدم تا برم توی کاسه کوچکی براش شیر بریزم.
تا حالا به گربه دست نزده بودم ولی...حالا... بنظرم خیلی کاواییه!
رفتم تا ظرف شیر رو جلوش بزارم که دیدم نیست!...
________________
گومناسای سنسی ولی این پارت کوتاه شد
۲.۷k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.