" عشق ابدی "
" عشق ابدی "
پارت چهار
- لابد میخوای بری پیش اون پسره ی عوضی
+ اره میخوام برم پیش اون اصلا چرا باید همه چیز رو بهت بگم؟
- چون...
+ یه کلمه هم نمیخوام بشنوم
ا/ت ویو :
وسایلامو جمع کردم و رفتم بیرون با اینکه میدونستم این دعوا خیلی مسخره بود ولی غرورم نمیزاشت برگردم تصمیم گرفتم برم بار تا یکم نوشیدنی بخورم
+ یه نوشیدنی لطفا
( علامت گارسون * )
* بفرمایید
ا/ت ویو :
انقدر نوشیدم تا مست کردم جوری که رو پاهام نمیتونستم وایستم داشتم تلو تلو به سمت خونه میرفتم که یهو یکی منو کول کرد و گذاشت تو ماشین
فکر میکردم جیمینه اما....
اون یه ادم روانی بود که میخواست با استفاده از من جیمینو بترسونه
( علامت اون پسره < )
اون پسر به جیمین زنگ زد و
< سلام
- شما؟
< میرم سر اصل مطلب یا میای به این جایی که میفرستم یا دوس دختر عزیزت به جای تو از من حامله میشه
- بیا برو بابا گیرمون اوردی
راوی : جیمین حرف اون پسر رو باور نکرد و محل نداد تا اینکه اون پسر به ا/ت کلی شلاق زد و بعد خواست که بهش تجاوز کنه که یهو جیمین درو باز کرد و وارد شد
جیمین ا/ت رو که داشت گریه میکرد و از پشتش خون میومد و کاملا برهنه بود رو بغل کرد و برد بیمارستان
( بیست مین بعد )
- دکتر حالش خوبه؟
& حالش خوبه فقط اون حاملس
-....
راوی : جیمین ا/ت رو برد خونه ا/ت میدونست که دعوای بدی در راهه و قراره بد جوری کتکش بزنه
- تو از اون کثافت حامله ای میفهمی؟ این بچه، بچه ی من نیست( فریاد )
راوی :
ا/ت که فوبیا صدای بلند داشت گوشاشو گرفت و رو زمین نشست و جیمین اونو به همون شکل نشسته کشون کشون و به زور برد به اتاقشون و کلی کتکش زد جوری که ا/ت فکر میکرد بچه مرده و اون بچه واقعا مرد چون جیمین ا/ت رو به در و دیوار کوبید و با کمربندش بهش شلاق زد و جیمین برای ا/ت دیگه یه عوضی بود:)
ا/ت گریه کنان به سمت اتاقش رفت و در رو قفل کرد
( یک هفته بعد )
جیمین ویو :
یک هفته اس که از اتاقش بیرون نیومده یعنی چیزی شده برم یکم باهاش حرف بزنم
راوی :
ا/ت همچنان گریه میکرد و هیچی نمیخورد و حتی نمیخوابید جیمین رفت پشت در اتاق نشست تا باهاش حرف بزنه
- بیبی...
+ به من هق نگو هق بیبی ( نفس عمیق و قورت دادن بغض )
- منو نمیبخشی؟
+ چطور ببخشمت؟
- من متاسفم
+ باید بمیرم تا کاری رو که کردی فراموش کنم
- نهههه لطفا
+ بابت کارام متاسفم ولی هیچ راهی جز مردن ندارم تا کارتو فراموش کنم
راوی :
ا/ت میخواست خودش رو بکشه و داشت برای تمام اطرافیانش نامه مینوشت که سوهی،سوجین و اون وو از راه رسیدن و با کمک جیمین و با همدیگه درو شکوندن و وارد شدن و با بدن ا/ت که رو زمین افتاده بود و دستاش پر از خون بود مواجه شدن
جیمین ا/ت رو به بیمارستان رسوند و دکترا...
پارت چهار
- لابد میخوای بری پیش اون پسره ی عوضی
+ اره میخوام برم پیش اون اصلا چرا باید همه چیز رو بهت بگم؟
- چون...
+ یه کلمه هم نمیخوام بشنوم
ا/ت ویو :
وسایلامو جمع کردم و رفتم بیرون با اینکه میدونستم این دعوا خیلی مسخره بود ولی غرورم نمیزاشت برگردم تصمیم گرفتم برم بار تا یکم نوشیدنی بخورم
+ یه نوشیدنی لطفا
( علامت گارسون * )
* بفرمایید
ا/ت ویو :
انقدر نوشیدم تا مست کردم جوری که رو پاهام نمیتونستم وایستم داشتم تلو تلو به سمت خونه میرفتم که یهو یکی منو کول کرد و گذاشت تو ماشین
فکر میکردم جیمینه اما....
اون یه ادم روانی بود که میخواست با استفاده از من جیمینو بترسونه
( علامت اون پسره < )
اون پسر به جیمین زنگ زد و
< سلام
- شما؟
< میرم سر اصل مطلب یا میای به این جایی که میفرستم یا دوس دختر عزیزت به جای تو از من حامله میشه
- بیا برو بابا گیرمون اوردی
راوی : جیمین حرف اون پسر رو باور نکرد و محل نداد تا اینکه اون پسر به ا/ت کلی شلاق زد و بعد خواست که بهش تجاوز کنه که یهو جیمین درو باز کرد و وارد شد
جیمین ا/ت رو که داشت گریه میکرد و از پشتش خون میومد و کاملا برهنه بود رو بغل کرد و برد بیمارستان
( بیست مین بعد )
- دکتر حالش خوبه؟
& حالش خوبه فقط اون حاملس
-....
راوی : جیمین ا/ت رو برد خونه ا/ت میدونست که دعوای بدی در راهه و قراره بد جوری کتکش بزنه
- تو از اون کثافت حامله ای میفهمی؟ این بچه، بچه ی من نیست( فریاد )
راوی :
ا/ت که فوبیا صدای بلند داشت گوشاشو گرفت و رو زمین نشست و جیمین اونو به همون شکل نشسته کشون کشون و به زور برد به اتاقشون و کلی کتکش زد جوری که ا/ت فکر میکرد بچه مرده و اون بچه واقعا مرد چون جیمین ا/ت رو به در و دیوار کوبید و با کمربندش بهش شلاق زد و جیمین برای ا/ت دیگه یه عوضی بود:)
ا/ت گریه کنان به سمت اتاقش رفت و در رو قفل کرد
( یک هفته بعد )
جیمین ویو :
یک هفته اس که از اتاقش بیرون نیومده یعنی چیزی شده برم یکم باهاش حرف بزنم
راوی :
ا/ت همچنان گریه میکرد و هیچی نمیخورد و حتی نمیخوابید جیمین رفت پشت در اتاق نشست تا باهاش حرف بزنه
- بیبی...
+ به من هق نگو هق بیبی ( نفس عمیق و قورت دادن بغض )
- منو نمیبخشی؟
+ چطور ببخشمت؟
- من متاسفم
+ باید بمیرم تا کاری رو که کردی فراموش کنم
- نهههه لطفا
+ بابت کارام متاسفم ولی هیچ راهی جز مردن ندارم تا کارتو فراموش کنم
راوی :
ا/ت میخواست خودش رو بکشه و داشت برای تمام اطرافیانش نامه مینوشت که سوهی،سوجین و اون وو از راه رسیدن و با کمک جیمین و با همدیگه درو شکوندن و وارد شدن و با بدن ا/ت که رو زمین افتاده بود و دستاش پر از خون بود مواجه شدن
جیمین ا/ت رو به بیمارستان رسوند و دکترا...
۷.۵k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.