بادیگارد من
𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝
(𝐏𝐚𝐫𝐭 37)
تهیونگ ویو
مدام این حرفش تو ذهنم مرور میشد.... /تهیونگ ترکم نکن!/
ولی چرا این حرفارو داره میزنه.... اونم تو خواب؟!
تصمیم گرفتم ساعت 12 و نیم به مدرسه برم تا دوستش یونا رو بیارم پیشش... فکر کنم کنارش باشه بهتره!
دستاشو اروم ول کردم و از رو تخت بلند شدم و رفتم بیرون
رفتم حیاط و سوار ماشین شدم و روشنش کردم و به سمت شرکتم رفتم
حین رانندگی گوشیمو برداشتم و شماره ی کوک رو گرفتم و زنگ زدم
Cookie🤍🐰
جونگ کوک: الوو
تهیونگ: الو سلام کوک
جونگ کوک: اووو سلام آقای ته ته چیشده به ما زنگ زدی
تهیونگ: خواستم بگم میتونی تو چند روز به جای من شرکت بری؟
جونگ کوک: یعنی جای تو برم شرکتت رئیسی کنم؟
تهیونگ: ( با خنده) آره
جونگ کوک: چرا خودت نمیری
تهیونگ: خو اخه الاغ وقتی اینو بهت میگم یعنی چند روزی سرم شلوغه نمیتونم برم شرکت و میخوام تو جای من بری
جونگ کوک: خببب از اونجایی که بهم گفتی الاغ نوچچچ
تهیونگ: جونگ کوک بچه بازی در نیار... قبول میکنی؟!
جونگ کوک: چرا من آخه.... به جیمین یا یونگی بگو
تهیونگ: من با تو بیشتر صمیمی ام یا اونا؟!
جونگ کوک: هوففف.... باشه ولی چند روز؟
تهیونگ: تقریبا 1 هفته
جونگ کوک: تف تو زاتت.... باشه ولی به یه شرط...
تهیونگ: برای من شرطم تعیین میکنی اخه دیوث؟
من این همه کار برات انجام دادم حالا میخوای جبران کنی برای من شرط تعیین میکنی؟!
جونگ کوک: حرص نخور موهات سفید میشه😂
تهیونگ: جواب منو بده!
جونگ کوک: خب بابا ببر وحشی نخواستیم اصلا بای
( گوشیو قطع کرد)
تهیونگ: الو.... الو.... کوک.... عجب گوساله ای هست😂
ویو ادمین
تهیونگ رسید شرکت و وارد شد و به سمت اتاق کار خودش رفت و کوتشو در اورد و انداخت رو صندلی و نشست سر میزش و به پروژه های کاریش رسیدگی میکرد
چند ساعتی گذشت که تکیه داد به صندلی و دستاشو برد تو موهاش و در همون حالت ساعت مچیش نگاه کرد که 12:25 دقیقه بود سریع از پشت میز بلند شد و کوتش برداشت و سوار ماشین شد و به سمت مدرسه رفت.... وقتی رسید ماشین کنار مدرسه پارک کرد و پیاده شد که نگاه های سنگین همه ی دخترا روش بود ولی تهیونگ اهمیتی نداد و تکیه داد به ماشین
شرط:
50 لایک
50 کامنت
(𝐏𝐚𝐫𝐭 37)
تهیونگ ویو
مدام این حرفش تو ذهنم مرور میشد.... /تهیونگ ترکم نکن!/
ولی چرا این حرفارو داره میزنه.... اونم تو خواب؟!
تصمیم گرفتم ساعت 12 و نیم به مدرسه برم تا دوستش یونا رو بیارم پیشش... فکر کنم کنارش باشه بهتره!
دستاشو اروم ول کردم و از رو تخت بلند شدم و رفتم بیرون
رفتم حیاط و سوار ماشین شدم و روشنش کردم و به سمت شرکتم رفتم
حین رانندگی گوشیمو برداشتم و شماره ی کوک رو گرفتم و زنگ زدم
Cookie🤍🐰
جونگ کوک: الوو
تهیونگ: الو سلام کوک
جونگ کوک: اووو سلام آقای ته ته چیشده به ما زنگ زدی
تهیونگ: خواستم بگم میتونی تو چند روز به جای من شرکت بری؟
جونگ کوک: یعنی جای تو برم شرکتت رئیسی کنم؟
تهیونگ: ( با خنده) آره
جونگ کوک: چرا خودت نمیری
تهیونگ: خو اخه الاغ وقتی اینو بهت میگم یعنی چند روزی سرم شلوغه نمیتونم برم شرکت و میخوام تو جای من بری
جونگ کوک: خببب از اونجایی که بهم گفتی الاغ نوچچچ
تهیونگ: جونگ کوک بچه بازی در نیار... قبول میکنی؟!
جونگ کوک: چرا من آخه.... به جیمین یا یونگی بگو
تهیونگ: من با تو بیشتر صمیمی ام یا اونا؟!
جونگ کوک: هوففف.... باشه ولی چند روز؟
تهیونگ: تقریبا 1 هفته
جونگ کوک: تف تو زاتت.... باشه ولی به یه شرط...
تهیونگ: برای من شرطم تعیین میکنی اخه دیوث؟
من این همه کار برات انجام دادم حالا میخوای جبران کنی برای من شرط تعیین میکنی؟!
جونگ کوک: حرص نخور موهات سفید میشه😂
تهیونگ: جواب منو بده!
جونگ کوک: خب بابا ببر وحشی نخواستیم اصلا بای
( گوشیو قطع کرد)
تهیونگ: الو.... الو.... کوک.... عجب گوساله ای هست😂
ویو ادمین
تهیونگ رسید شرکت و وارد شد و به سمت اتاق کار خودش رفت و کوتشو در اورد و انداخت رو صندلی و نشست سر میزش و به پروژه های کاریش رسیدگی میکرد
چند ساعتی گذشت که تکیه داد به صندلی و دستاشو برد تو موهاش و در همون حالت ساعت مچیش نگاه کرد که 12:25 دقیقه بود سریع از پشت میز بلند شد و کوتش برداشت و سوار ماشین شد و به سمت مدرسه رفت.... وقتی رسید ماشین کنار مدرسه پارک کرد و پیاده شد که نگاه های سنگین همه ی دخترا روش بود ولی تهیونگ اهمیتی نداد و تکیه داد به ماشین
شرط:
50 لایک
50 کامنت
۱۱.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.