read my ill lucks(پارت ۲۴)
با خجالت جیغ میزنم:
-نهههه من فقط پام خورد به دیوار جونگکوک برام پانسمان کرد!
آپا جین میخنده:
-آره باشه.یونگی و هوسوک آسمونو نگاه میکنن.جونگکوک پاتو پانسمان میکنه.البد نامجون و
منم میریم شترمرغ سواری.
اخم میکنم:
-مسخره نشو آپا.
نامجون خم میشه سمتم:
-پات درد میکنه واسه همین لنگ میزنی نه؟
چشم غره میرم:
-بلههه.
آپا جین با خوشحالی اعالم میکنه:
-پس چرا هی میگفتی تندتر؟
پوکر به کوک نگاه میکنم که از شدت سعی واسه کنترل خندش سرخ شده.نفسمو بیرون میدم:
-ولم کنین اصن.کوک منو کرد حاال بزارین غذامو کوفت کنم.
سه
دو
یک
صفر!
شلیک سواالت نامجین و یونسئوک و تهیونگ!
_جونگ کوک تاپ بود؟
_چند راند؟
-جلو یا عقب؟
-کینکی؟
-وانیلی بود؟
-توت خالی شد؟
از خجالت آب میشم!!!!
جیغ میزنم:
-خفه شینننننن!
جونگکوک با خوشحالی لیوان شیرموزشو می زاره رو میز:
-بعدا از خودم بپرسین براتون توضیح میدم.جوجه کوچولوم خجالتیه.
سرخ میشم و سرمو با خوردن شیر توت فرنگیم گرم میکنم.تهیونگ با ذوق میگه:
-جین شیییی!میشه امروز بریم ساحللل؟لطفااا!
جین نگاهی به نامجون میکنه:
-شما برین...مائم بعدا میایم...
نیشم باز میشه:
-قبلش میرین شترمرغ سواری؟
آپا داد میزنه:
-یاااا پارک جیمیننننن!
رو ماسه ها دراز میکشم و نور آفتاب باعث میشه چشمامو تنگ کنم.
دست راستمو میگیرم جلوی خورشید تا چشمام کمتر اذیت شه.
نمیدونم درمورد رابطم با جونگ کوک چطوری فکر کنم.خجالت میکشم قبول کنم دوست پسرمه
چون...اگه خودش این فکرو نکنه چی؟و فکر کنه سیریشم یا عاشق ودلباختشم چی؟
از یه طرف اگه وانمود کنم منو نکرده،اگه خودش فکر کنه دوست پسریم و دلش بشکنه چی؟
فکر کنم دارم دیوونه میشم.
-جیمینیم؟
با حس گرمای بدنش کنرام،استرسم بیشتر میشه.
االن باید چجوری رفتار کنم؟
باید قبلش با یکی مشورت می کردم!
-هوم؟
هرچی کمتر حرف بزنم،به نفعمه!
دستشو دورم حلقه میکنه و دستم میاد پایین.
چشامو تنگ میکنم و ناخوداگاه سرمو تو لباس کوک قایم میکنم تا نور خورشید تو چشمم نباشه.
موهامو میبوسه:
-نباید سرظهر میومدیم نه؟
لبمو از داخل گاز میگیرم:
-اوهوم.
-دوست پسرمی؟
کاش منم میتونستم انقدر رک باشم!سوال منم همین بود اما اون میپرسه اما من نه!چرا؟
-من...
-نهههه من فقط پام خورد به دیوار جونگکوک برام پانسمان کرد!
آپا جین میخنده:
-آره باشه.یونگی و هوسوک آسمونو نگاه میکنن.جونگکوک پاتو پانسمان میکنه.البد نامجون و
منم میریم شترمرغ سواری.
اخم میکنم:
-مسخره نشو آپا.
نامجون خم میشه سمتم:
-پات درد میکنه واسه همین لنگ میزنی نه؟
چشم غره میرم:
-بلههه.
آپا جین با خوشحالی اعالم میکنه:
-پس چرا هی میگفتی تندتر؟
پوکر به کوک نگاه میکنم که از شدت سعی واسه کنترل خندش سرخ شده.نفسمو بیرون میدم:
-ولم کنین اصن.کوک منو کرد حاال بزارین غذامو کوفت کنم.
سه
دو
یک
صفر!
شلیک سواالت نامجین و یونسئوک و تهیونگ!
_جونگ کوک تاپ بود؟
_چند راند؟
-جلو یا عقب؟
-کینکی؟
-وانیلی بود؟
-توت خالی شد؟
از خجالت آب میشم!!!!
جیغ میزنم:
-خفه شینننننن!
جونگکوک با خوشحالی لیوان شیرموزشو می زاره رو میز:
-بعدا از خودم بپرسین براتون توضیح میدم.جوجه کوچولوم خجالتیه.
سرخ میشم و سرمو با خوردن شیر توت فرنگیم گرم میکنم.تهیونگ با ذوق میگه:
-جین شیییی!میشه امروز بریم ساحللل؟لطفااا!
جین نگاهی به نامجون میکنه:
-شما برین...مائم بعدا میایم...
نیشم باز میشه:
-قبلش میرین شترمرغ سواری؟
آپا داد میزنه:
-یاااا پارک جیمیننننن!
رو ماسه ها دراز میکشم و نور آفتاب باعث میشه چشمامو تنگ کنم.
دست راستمو میگیرم جلوی خورشید تا چشمام کمتر اذیت شه.
نمیدونم درمورد رابطم با جونگ کوک چطوری فکر کنم.خجالت میکشم قبول کنم دوست پسرمه
چون...اگه خودش این فکرو نکنه چی؟و فکر کنه سیریشم یا عاشق ودلباختشم چی؟
از یه طرف اگه وانمود کنم منو نکرده،اگه خودش فکر کنه دوست پسریم و دلش بشکنه چی؟
فکر کنم دارم دیوونه میشم.
-جیمینیم؟
با حس گرمای بدنش کنرام،استرسم بیشتر میشه.
االن باید چجوری رفتار کنم؟
باید قبلش با یکی مشورت می کردم!
-هوم؟
هرچی کمتر حرف بزنم،به نفعمه!
دستشو دورم حلقه میکنه و دستم میاد پایین.
چشامو تنگ میکنم و ناخوداگاه سرمو تو لباس کوک قایم میکنم تا نور خورشید تو چشمم نباشه.
موهامو میبوسه:
-نباید سرظهر میومدیم نه؟
لبمو از داخل گاز میگیرم:
-اوهوم.
-دوست پسرمی؟
کاش منم میتونستم انقدر رک باشم!سوال منم همین بود اما اون میپرسه اما من نه!چرا؟
-من...
۹.۴k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.