My cute introvert

My cute introvert
p20
ته ویو
یه برگه رو میز نظرمو جلب کرد، یه نگاه بهظ انداختم که فهمیدم ا.ت اینو نوشته.
«کسی که داری این متنو میخونی، به برادرم تهیونگ بگو دوسش دارم، و به مادرم بگو اون دلیل مرگمه...
و به پارک جیمین بگو، تا اخرین لحظه عمرم دوس**تش داشتم...»
برگه رو پایین میز انداختم، نباید جیمین اینو ببینه، چون ا.ت نمرده، و خودش باید اینو بگه:)))))
جیمین هول شده بود.
~باز خوبه ما پزشکی میخونیم
اگه یه موقعی مریض بیاد برامون اینجوری هول میشیم؟
بدو جعبه مراقبت اولیه رو بیار.
با کمک جیمین زخمشو پاک کردم و با باند بستمش.
_خب، الان تکلیفمون چیه؟
~باید وایسیم پیشش، بیدارشد کار دست خودش نده
البته به نفعشه تا وقتی من اینجام بخابه...
سی مین بعد
ا.ت ویو
هیمممم، دستم درد میکنه.
اخرین تصویری که یادم میاد تیغ و خونه.
نگاهم به دستم افتاد، باند پیچی شده بود.
+کی اینو باند پیچی کرده؟
_هیممممممم"تو خواب"
متوجه جیمین و ته شدم که خیلی کیوت به هم تکیه دادن و خوابشون برده.
اروووم بلند شدم و یه پتو کوشولو انداختم روشون.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فاخخخخ ویسگون دوتیکش کرد