فیک «اون دوست دخترمه» part 18
ات: چتههه داد نزننن
کوک: بیا کراواتمو ببند خراب شده بسته نمیشه
ات: باشه….بیا تموم شد انقدر دادو هوار نداشت
کوک: مرسی…دستمو بگیر بریم
ات: اوهوم
ات ویو
دست کوک رو گرفتم داشتیم از پله ها میرفتیم پایین همه ی نگاها رو ما بود سعی کردم معذب نشم و ظاهرو حفظ کنم ولی حس عجیبی داشتم وقتی بغل کوک بودم برگشتم کوک رو نگاه کردم و اونم متوجه شد و با لبخند نگام کرد مطمعنم دیگه الان همه فکر میکنن ما قرار میزاریم
کوک: اهااا بچه ها اونجان بیا بریم پیششون
ات: بریم
جیمین : سلا…وایییی چه دختر گوگولی ای
تهیونگ: هیونگگگگ
جیمین : خب چیه مگه بامزس (زیر لب)….کوک معرفی نمیکنی؟
کوک: سلام بچه ها….اون دوست دخترمه (عه اسم فیک)اسمش ات…کیم ات
تهیونگ : سلام ات من تهیونگم
جیمین: منم جیمینم خوشبختم
ات: منم همینطور
نامجون: سلام ات
ات: سلام
جیمین : شما دوتا همو میشناسین ؟
نامجون: یجورایی قبلا یه بار دیدمش
جیمین : اهااا
ات: من میرم نوشیدنی بیارم
نامجون: منم میام کمکت…
کوک: هیونگ مگه قرارنبود در مورد سهاما حرف بزنیم
نامجون: بعدا هم میتونیم حرف بزنیم
کوک: نه الان بیا حرف بزنیم بعدش ات میاد نمیشه
نامجون: خیلی خب باشه
ات ویو
رفتم نوشیدنی بیارم نامجون میخواست باهام بیاد و کاملا متوجه شدم که کوک برای چی این بهونه رو اورد…داشتم نوشیدنی هارو میبردم و با خودم حرف میزدم که یهو خوردم به یه پسره ای و نوشیدنی ها ریخت به کتش شانسو ببین
پسره: هی جلوتو نمیبینی؟
ات: معذرت میخوام
وای بچه ها اومدم کپیش کنم که براتون بزارم یهو پرید و مجبور شدم دوباره بنویسم 😂😭
کوک: بیا کراواتمو ببند خراب شده بسته نمیشه
ات: باشه….بیا تموم شد انقدر دادو هوار نداشت
کوک: مرسی…دستمو بگیر بریم
ات: اوهوم
ات ویو
دست کوک رو گرفتم داشتیم از پله ها میرفتیم پایین همه ی نگاها رو ما بود سعی کردم معذب نشم و ظاهرو حفظ کنم ولی حس عجیبی داشتم وقتی بغل کوک بودم برگشتم کوک رو نگاه کردم و اونم متوجه شد و با لبخند نگام کرد مطمعنم دیگه الان همه فکر میکنن ما قرار میزاریم
کوک: اهااا بچه ها اونجان بیا بریم پیششون
ات: بریم
جیمین : سلا…وایییی چه دختر گوگولی ای
تهیونگ: هیونگگگگ
جیمین : خب چیه مگه بامزس (زیر لب)….کوک معرفی نمیکنی؟
کوک: سلام بچه ها….اون دوست دخترمه (عه اسم فیک)اسمش ات…کیم ات
تهیونگ : سلام ات من تهیونگم
جیمین: منم جیمینم خوشبختم
ات: منم همینطور
نامجون: سلام ات
ات: سلام
جیمین : شما دوتا همو میشناسین ؟
نامجون: یجورایی قبلا یه بار دیدمش
جیمین : اهااا
ات: من میرم نوشیدنی بیارم
نامجون: منم میام کمکت…
کوک: هیونگ مگه قرارنبود در مورد سهاما حرف بزنیم
نامجون: بعدا هم میتونیم حرف بزنیم
کوک: نه الان بیا حرف بزنیم بعدش ات میاد نمیشه
نامجون: خیلی خب باشه
ات ویو
رفتم نوشیدنی بیارم نامجون میخواست باهام بیاد و کاملا متوجه شدم که کوک برای چی این بهونه رو اورد…داشتم نوشیدنی هارو میبردم و با خودم حرف میزدم که یهو خوردم به یه پسره ای و نوشیدنی ها ریخت به کتش شانسو ببین
پسره: هی جلوتو نمیبینی؟
ات: معذرت میخوام
وای بچه ها اومدم کپیش کنم که براتون بزارم یهو پرید و مجبور شدم دوباره بنویسم 😂😭
۳۹.۶k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.