پارت ۴( جنگ یا عشق)
آ.ت : نمیدونم شاید یه هفته
سوجو : مرا قب خوت باش اگه میخای بری من حرفی ندارم ولی به مامان بابا فکر کردی ؟
ا.ت : گفتم که یه هفته ای میام فقط میخوام یکم حالم خوب شه
(بچه ها اینجا یچیزی بگم ا.ت ناراحتی قلبی داره :(
سوجو : خب دیگه حرف زدن بسه پاشو برو تا کسی بو نبرده
سوجو رو بقل کردم بعد راه افتادم از قصر آمدم بیرون اگر از راه جادهای میرفتم ممکن بود
دشمنان منو بگیرن اونوقت نمیدونم چه بلایی سرم می آوردن بنا بر این از راه جنگل رفتم
کمکم داشت صبح میشد بعد یکم استراحت راه افتادم با اینکه خسته بودم ولی داشت خوش
میگزشت بهتر از کار های حوصله سربر قصر بود انگار بین مرز دوتا کشور بودم
ولی کدوم کشورداشتم میرفتم که یهوی. ........
لطفا لایک کنید
کامن بزارین
همتون و دوست دارم خیلی زیاد به چشماتون خیلی میاد
سوجو : مرا قب خوت باش اگه میخای بری من حرفی ندارم ولی به مامان بابا فکر کردی ؟
ا.ت : گفتم که یه هفته ای میام فقط میخوام یکم حالم خوب شه
(بچه ها اینجا یچیزی بگم ا.ت ناراحتی قلبی داره :(
سوجو : خب دیگه حرف زدن بسه پاشو برو تا کسی بو نبرده
سوجو رو بقل کردم بعد راه افتادم از قصر آمدم بیرون اگر از راه جادهای میرفتم ممکن بود
دشمنان منو بگیرن اونوقت نمیدونم چه بلایی سرم می آوردن بنا بر این از راه جنگل رفتم
کمکم داشت صبح میشد بعد یکم استراحت راه افتادم با اینکه خسته بودم ولی داشت خوش
میگزشت بهتر از کار های حوصله سربر قصر بود انگار بین مرز دوتا کشور بودم
ولی کدوم کشورداشتم میرفتم که یهوی. ........
لطفا لایک کنید
کامن بزارین
همتون و دوست دارم خیلی زیاد به چشماتون خیلی میاد
۲۱.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.