اوج پروانه: پارت دوم
.
از زبان کانائه
.
داشتم با شینوبو درباره کانائو حرف میزدیم که یهو یه صدای بلند و ترس آوری به گوشمون رسید کانائو که بغل شینوبو بود با این صدا بیدار شد و شروع به گریه کرد
من و شینوبو هر دومون وحشت زده بهم نگاه میکردیم تا اینکه کسی که خیلی چهره ترسناکی داشت وارد خونه شد
ولی خداشکر ما تو اتاق بودیم و اون هیولا هنوز مارو ندیده بود با دیدن اون هیولا سریع کانائو رو گرفتم دست شینوبو هم گذاشتم تو دستم و با هرچی سرعت داشتم به طرف کمد بزرگی که اونور بود رفتم
.
از زبان شینوبو
.
یهو خواهرم کانائو رو گرفت و دست منو و کشید و با هرچیی سرعت داشت دوید و منو و کانائو رو تو کمک گذاشت و خودشم وارد کمد شد
کمد یه سوراخ داشت که میتونستیم با اون سوراخ بیرون رو تماشا کنیم
منم جلوی دهن کانائو رو آروم گرفته بودم تا گریه نکنه و اون هیولا صدامونو نفهمه
منو خواهرم خیلی ترسیده بودیم نه تنها با دیدن چهره هیولاعه بلکه با شنیدن صدای جنگ هم ترسیده بودیم
.
از زبان راوی
.
چشمای شینوبو تک به تک ازشون اشک جاری میشد و وقتی که کانائه شینوبو رو دید اونم بغضش گرفت و سمت خواهرش رفت
و گفت: آروم باش خواهره قشنگم مطمئنم صبح که شد هیولاعه از خونمون میره بیرون (با صدایی لرزان و گریه اوو)
شینوبو که تا الان فقط صدش ترک برداشته بود الان صدش کاملا شکسته بود و رفت داخل بغل خواهرشو شر شر گریه میکرد
کمی بعد شینوبو خوابش برد و کانائه که تا اون موقع شینوبو تو بغلش بود شینوبورو بی سر و صدا زمین گذاشت و هائوریه پروانه شکلی که قبلا مال مادرش بودو وقتی کانائو شیش سالش شده بود مادرش بهش داده بودو روی شینوبو گذاشت تا سردش نشه و بعد سمت کانائو رفت و با چهره ی ناز و خواب الود کانائو روبه رو شد کانائو خیلی شبیه مامانشون بود بابت همین چون مامانشون الان توی قسمت جنگ بود نگرانش بودو بغض کرده بود.
دوست داشت گریه کنه ولی وژدانش بهش اجازه نمیداد چون دختر بزرگ تر خوانوادش بود گریه کنه
پس کانائو رو بین خودش شینوبو گذاشت و اونم خوابید.
.
صبح زود
.
از زبان شینوبو
.
صبح بود بیدار شدم. منو خواهرم همزمان با هم بیدار شدیم دیگه صدای جنگ نمیومد
خواهرم گفت: شینوبو تو توی کمد پیش کانائو بمون تا من بیرونو ببینمو بیام
ولی شینوبو انقدر اصرار کرد تا سه تا خواهر باهم رفتن بیرون ولی همین که با این صحنه وحشت ناک روبه رو شدن همشون بدناشون یخ زد همه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید بابت کوتاهی
سایونارا 🌌
از زبان کانائه
.
داشتم با شینوبو درباره کانائو حرف میزدیم که یهو یه صدای بلند و ترس آوری به گوشمون رسید کانائو که بغل شینوبو بود با این صدا بیدار شد و شروع به گریه کرد
من و شینوبو هر دومون وحشت زده بهم نگاه میکردیم تا اینکه کسی که خیلی چهره ترسناکی داشت وارد خونه شد
ولی خداشکر ما تو اتاق بودیم و اون هیولا هنوز مارو ندیده بود با دیدن اون هیولا سریع کانائو رو گرفتم دست شینوبو هم گذاشتم تو دستم و با هرچی سرعت داشتم به طرف کمد بزرگی که اونور بود رفتم
.
از زبان شینوبو
.
یهو خواهرم کانائو رو گرفت و دست منو و کشید و با هرچیی سرعت داشت دوید و منو و کانائو رو تو کمک گذاشت و خودشم وارد کمد شد
کمد یه سوراخ داشت که میتونستیم با اون سوراخ بیرون رو تماشا کنیم
منم جلوی دهن کانائو رو آروم گرفته بودم تا گریه نکنه و اون هیولا صدامونو نفهمه
منو خواهرم خیلی ترسیده بودیم نه تنها با دیدن چهره هیولاعه بلکه با شنیدن صدای جنگ هم ترسیده بودیم
.
از زبان راوی
.
چشمای شینوبو تک به تک ازشون اشک جاری میشد و وقتی که کانائه شینوبو رو دید اونم بغضش گرفت و سمت خواهرش رفت
و گفت: آروم باش خواهره قشنگم مطمئنم صبح که شد هیولاعه از خونمون میره بیرون (با صدایی لرزان و گریه اوو)
شینوبو که تا الان فقط صدش ترک برداشته بود الان صدش کاملا شکسته بود و رفت داخل بغل خواهرشو شر شر گریه میکرد
کمی بعد شینوبو خوابش برد و کانائه که تا اون موقع شینوبو تو بغلش بود شینوبورو بی سر و صدا زمین گذاشت و هائوریه پروانه شکلی که قبلا مال مادرش بودو وقتی کانائو شیش سالش شده بود مادرش بهش داده بودو روی شینوبو گذاشت تا سردش نشه و بعد سمت کانائو رفت و با چهره ی ناز و خواب الود کانائو روبه رو شد کانائو خیلی شبیه مامانشون بود بابت همین چون مامانشون الان توی قسمت جنگ بود نگرانش بودو بغض کرده بود.
دوست داشت گریه کنه ولی وژدانش بهش اجازه نمیداد چون دختر بزرگ تر خوانوادش بود گریه کنه
پس کانائو رو بین خودش شینوبو گذاشت و اونم خوابید.
.
صبح زود
.
از زبان شینوبو
.
صبح بود بیدار شدم. منو خواهرم همزمان با هم بیدار شدیم دیگه صدای جنگ نمیومد
خواهرم گفت: شینوبو تو توی کمد پیش کانائو بمون تا من بیرونو ببینمو بیام
ولی شینوبو انقدر اصرار کرد تا سه تا خواهر باهم رفتن بیرون ولی همین که با این صحنه وحشت ناک روبه رو شدن همشون بدناشون یخ زد همه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید بابت کوتاهی
سایونارا 🌌
۴.۶k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.