🐈‍⬛🩶بدبختی از من شروع شد 🩶🐈‍⬛

+یادم میاد وقتی 14 سالم بود ریتیم ازمایش dnaدادیم ولی شما جوابشو بهم نگفتین که من اون برگه ی ازمایشو زیر تخت مامان و بابا پیدا کردم dna خودم و که اصلیبودو تو دستم با خود کار نوشتم اومدم که برم خونواده ی واقیم رو پیدا کنم ولی نتونستمو 16 سالگی ول کردم حالا واسم توضیح بدین چرا از خونواده یشما نیستم (خیلی ریلک و اروم اما با اشک)
پ/ج:بیا بشین بگم
همه نشستیم که شروع کرد
وقتی 2 سالت بود خونواده ی واقیت اوردنت جلو در خونمون
پرش به 2سالگی:::::::::::::::::::::::
(خانم جعون رو با $اقای جعون رو هم & پسرشونم با #)
&اقای هان من بچه ی دخترمو نمیخوام
« خب چیکار مخوایین بکنین
& یادم میاد شما گفتین یه دختر میخواستین اما خدا بهتون یه پسر داد که خیلیدوسش دارین هنوزم میخوایین دختر داشته باشین؟
« ام میتونم دخترتون رو به سرپرستی بگیرم ولی فکر نکن که محبت واقعی میدم بهش
& هرجور دوست دارین
(نکته پسر جعون 12 سالشه)
‌#نه بابا لطفا من خواهرمو دوستارم
$بریم پسرم
& خداحافظ
« خدانگهدار
پایان فلش بک:::::::::::::::
+(گریه)
+ یونگیا بلند شو بریم
پ/ج:نمیخوای بدونی پدر مادر واقییت کین
+ مگه میدونی
پ/ج:خانواده ی جعون اونجیل
- جعون اونجیل(تعجب)
پ/ج:بله
- من... من... جوهی بیا بریم دستشو گرفتو سریع از خونه زدن بیروند