part53
#part53
مجید-ترنم و بردن اتاق عمل
پند دقیقه بد
تینا و حمیدرضا هم رسیدن
تینا-ترم خوبههه
کوششش
مجید-کیسه ابش پاره شده بود
زایمان اورژانسی شد و بردنش اتاق عمل
تینا-الان اوکیه
مجید-نمیدنم همین 2و3 دقیقه است بردنش
حمیدرضا-کیسه آب چی بود
تینا-توکلا توباغ نیستی
ازخواب بیدارش کردم برااون ولش
حالا مجید
ساک بپه هارو اوردی دیگه
مجید-ارهه
تقریبا
نیم ساعت بد
دکتتر ترنم
از اتاق اومد بیرون
این نیم ساعت
مردم و زنده شدم
نمیدونستم نگران باشم
یا ذوق دیدنشون و داشته باشم
رفتم جلو
خانم دکتر ترنم خوبه
دکترچون اورزانسی شد
مجبورشدیم سزارین کنیم
و بخاطر دلایلی
با بیهوش انجام دادیم
الان علامذم حیاتیش
عادیه
چند دقیقه دیگه نهایت 40دقیقه بد بهوش میاد
تازه بچه هاتون
دختر خانم اقاپسرتون
سالم و سرحال دنیا اومدن
مجید-خداروشکر
دکتر رفت
اول مانی و مانلی و اوردن
تو تخت بودن و اروم خواببیده بودن
مانلی خیلی شبیه ترنم بود
ولی مانی زیاد شبیهش نبود
وای خدا چقد گوگولین ایناا
بابا فداشون بشهه
تینا-ایخدا عمه شدم باززز
گوگولیا های عمهه
حمیدرضا-تینا بیا ماعم ازاین فندوقا بسازیم
تینا-چپ چپ بهش نگا کردم
مجید-محض اطلاعات منم اینجاماا
تینا-ولش کن بیخوابی کلا قاطی کردهترنم و اوردن
بردن بخش...
#رمان#نقطه_تاریک_زندگیم#مجید_رضوی#حامیم
مجید-ترنم و بردن اتاق عمل
پند دقیقه بد
تینا و حمیدرضا هم رسیدن
تینا-ترم خوبههه
کوششش
مجید-کیسه ابش پاره شده بود
زایمان اورژانسی شد و بردنش اتاق عمل
تینا-الان اوکیه
مجید-نمیدنم همین 2و3 دقیقه است بردنش
حمیدرضا-کیسه آب چی بود
تینا-توکلا توباغ نیستی
ازخواب بیدارش کردم برااون ولش
حالا مجید
ساک بپه هارو اوردی دیگه
مجید-ارهه
تقریبا
نیم ساعت بد
دکتتر ترنم
از اتاق اومد بیرون
این نیم ساعت
مردم و زنده شدم
نمیدونستم نگران باشم
یا ذوق دیدنشون و داشته باشم
رفتم جلو
خانم دکتر ترنم خوبه
دکترچون اورزانسی شد
مجبورشدیم سزارین کنیم
و بخاطر دلایلی
با بیهوش انجام دادیم
الان علامذم حیاتیش
عادیه
چند دقیقه دیگه نهایت 40دقیقه بد بهوش میاد
تازه بچه هاتون
دختر خانم اقاپسرتون
سالم و سرحال دنیا اومدن
مجید-خداروشکر
دکتر رفت
اول مانی و مانلی و اوردن
تو تخت بودن و اروم خواببیده بودن
مانلی خیلی شبیه ترنم بود
ولی مانی زیاد شبیهش نبود
وای خدا چقد گوگولین ایناا
بابا فداشون بشهه
تینا-ایخدا عمه شدم باززز
گوگولیا های عمهه
حمیدرضا-تینا بیا ماعم ازاین فندوقا بسازیم
تینا-چپ چپ بهش نگا کردم
مجید-محض اطلاعات منم اینجاماا
تینا-ولش کن بیخوابی کلا قاطی کردهترنم و اوردن
بردن بخش...
#رمان#نقطه_تاریک_زندگیم#مجید_رضوی#حامیم
۲.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.