روزی روزگاری عشق ... part 33 ... فصل 2
جانگ می : باید با خودش حرف بزنم * مست
تهیونگ : باشه پس شمارشو بدم ؟
جانگ می : ممنون میشم * مست
تهیونگ : باشه
گوشیشو گرفت و شماره ی خودشو زد
تهیونگ : بیا زدم برات
جانگ می : ممنونم خداحافظ شما * مست
چند دقیقه ای نگذشته بود که گوشیش زنگ خورد
شماره ی ناشناس بود
تهیونگ : بله ؟
جانگ می : سلام * مست
تهیونگ : سلام بفرمایید شما ؟
جانگ می ؛ سلام ... من جانگ می هستم * مست
تهیونگ : سلام ... منم تهیونگ هستم * سعی در نخندیدن
جانگ می : سلام ...
تهیونگ :چقدر شلام میکنی دیگه اَههه ول کن دیگه
جانگ می : باشه * مست
تهیونگ : خب کاری داشتید ؟
جانگ می : تهیونگ ... ته ... ته ته متاسفم
تهیونگ : واسه چی ؟
جانگ می : ببخشید که بهت نگفتم بابا شدی * گریه و مست
تهیونگ : چییی ؟ ... صبر کن الان میام
و سریع قطع کرد
گیج شده بود اون کلمات یعنی چی ؟
با دو رفت دنبالش وقتی پیداش کرد دید روی زانو هاش نشسته و داره از گریه خودشو میکشه
رفت سمتش و بغلش کرد
تهیونگ : یعنی چی که بابا شدم ؟
جانگ می : هق ... ببخشید ... متاسفم ... اشتباه کردم ... من تو رو از بچت جدا کردم
تهیونگ : منظورت چیه ؟ ... کامل توضیح بده * شکه
جانگ می : اون موقع ... از ... تو ... حامله شدم * گریه ی شدید و مست
تهیونگ : سقطش کردی ؟ ... اشکال نداره اروم باش ... همه چیز تموم شده ... برو زندگی کن
جانگ می : نه نکردم ... به دنیاش آوردم ... بعدشم ... بزرگش کردم * گریه شدید و مست
تهیونگ : چیی ؟ ... اینجا نمیشه بیا بریم خونت
جانگ می : ببخشید متاسفم * گریه و مست
وقتی دید حرفاش فایده نداره مجبور شد براید بغلش کنه و ببرنش تو ماشینش
قبل از راه افتادن همه ی دوستاشو تو تاکسی گزاشت و فرستاد خونشون
بعدم سوار ماشین خودش شد و راه افتاد سمت عمارت لی
...
لایک : ۱۶
کامنت: ۸
ببخشید حالم چند وقته خوب نیس
واسه همین دیر میشه و فقط یدونه پارت میزارم وقتی بهتر بشم چند تا پارت باهم میزارم
تهیونگ : باشه پس شمارشو بدم ؟
جانگ می : ممنون میشم * مست
تهیونگ : باشه
گوشیشو گرفت و شماره ی خودشو زد
تهیونگ : بیا زدم برات
جانگ می : ممنونم خداحافظ شما * مست
چند دقیقه ای نگذشته بود که گوشیش زنگ خورد
شماره ی ناشناس بود
تهیونگ : بله ؟
جانگ می : سلام * مست
تهیونگ : سلام بفرمایید شما ؟
جانگ می ؛ سلام ... من جانگ می هستم * مست
تهیونگ : سلام ... منم تهیونگ هستم * سعی در نخندیدن
جانگ می : سلام ...
تهیونگ :چقدر شلام میکنی دیگه اَههه ول کن دیگه
جانگ می : باشه * مست
تهیونگ : خب کاری داشتید ؟
جانگ می : تهیونگ ... ته ... ته ته متاسفم
تهیونگ : واسه چی ؟
جانگ می : ببخشید که بهت نگفتم بابا شدی * گریه و مست
تهیونگ : چییی ؟ ... صبر کن الان میام
و سریع قطع کرد
گیج شده بود اون کلمات یعنی چی ؟
با دو رفت دنبالش وقتی پیداش کرد دید روی زانو هاش نشسته و داره از گریه خودشو میکشه
رفت سمتش و بغلش کرد
تهیونگ : یعنی چی که بابا شدم ؟
جانگ می : هق ... ببخشید ... متاسفم ... اشتباه کردم ... من تو رو از بچت جدا کردم
تهیونگ : منظورت چیه ؟ ... کامل توضیح بده * شکه
جانگ می : اون موقع ... از ... تو ... حامله شدم * گریه ی شدید و مست
تهیونگ : سقطش کردی ؟ ... اشکال نداره اروم باش ... همه چیز تموم شده ... برو زندگی کن
جانگ می : نه نکردم ... به دنیاش آوردم ... بعدشم ... بزرگش کردم * گریه شدید و مست
تهیونگ : چیی ؟ ... اینجا نمیشه بیا بریم خونت
جانگ می : ببخشید متاسفم * گریه و مست
وقتی دید حرفاش فایده نداره مجبور شد براید بغلش کنه و ببرنش تو ماشینش
قبل از راه افتادن همه ی دوستاشو تو تاکسی گزاشت و فرستاد خونشون
بعدم سوار ماشین خودش شد و راه افتاد سمت عمارت لی
...
لایک : ۱۶
کامنت: ۸
ببخشید حالم چند وقته خوب نیس
واسه همین دیر میشه و فقط یدونه پارت میزارم وقتی بهتر بشم چند تا پارت باهم میزارم
۸.۵k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.