عشق ناخواسته Part 63
صبح
از زبان دایون
ای چرا اینقدر شکمم درد میکنه
دایون ـ هوسوک این چکاری بود دیشب کردی
هوسوک ـ مگه دیش..
اها اون کار رو میگی خوب هر زوج عادی ای این کار رو می کنن
دایون. یعنی با اون زنیکه هم اینکار رو کردی اصلا من میرم
هوسوک. نه کجا میری من با اون هیچ کاری نکردم
دایون ـ حالا من چیکار کنم دلم درد می کنه
هوسوک ـ چیز عادی هست بیا باهم بریم حموم من زیر دلت رو ماساژ میدم درست میشه
دایون ـ خجالت بکش ما دوتا هنوز ازدواج نکردین
هوسوک. ازدواج نکردیم ولی از اون کارا که کردیم تازه من همه جات رو دیدم دیگه نیازی نیست خجالت بکشی
دایون ـ خجالتم خـوب چیزیه اصلا چرا با تو خودم میرم
و دایون از تخت بلند شد و تاره یادش اومد ل. خته
و پتو رو دور خودش کرد
هوسوک ـ از چی خجالت میکشی
دایون ـ از تو الا هم برو بیرون
هوسوک ـ عه خستم کردی من یه حرف رو دوبار تکرار نمی کنم و دایون رو همونجور که لباس تنش نبود با یه استایل بغل کرد و بردش و انداختش تو وان و اونو پر از اب کرد و بعد هم خوپش رفت نشست کنارش و دایون رو روی پاش گذاشت و زیر دلش رو ماساژ داد و بعد خودشون رو شستن
از زبان دایون
وافعا موقعی که شروع به ماساژ دادن کرد خیلی خوب بود دردم خیلی بهتر شده بود
هوسوک ـ خوب حالا حموم هم کردیم بیا خوشکت کنم بعد بریم پایین صبحانه بخوریم
دایون ـ نه دیگه تا همینجاشم خیلی زیاده روی کردیم دیگه نیازی به کمک تو نیست خودم بقیش رو انجام میدم
هوسوک ـ باشه ولی من می خوام خودم موهات رو خوشک کنم
دایون ـ مگه بلدی
هوسوک ـ چرا بلد نباشم مگه چه فرقی با مپهای خودم داره بلدم نباشم یاد می گیرم
دایون ـ باشه خودم هم از خداوه یکی بیاد موهام رو خوشوک کنه
و بعد دایون خودش رو خوشک کرد و یه لباس لش بلند پوشید و چون بلند بود نیازی به شلوار نبود و بعد هم رفت پیش هوسوک تا موهاش رو خوشک کنه
از زبان دایون
ای چرا اینقدر شکمم درد میکنه
دایون ـ هوسوک این چکاری بود دیشب کردی
هوسوک ـ مگه دیش..
اها اون کار رو میگی خوب هر زوج عادی ای این کار رو می کنن
دایون. یعنی با اون زنیکه هم اینکار رو کردی اصلا من میرم
هوسوک. نه کجا میری من با اون هیچ کاری نکردم
دایون ـ حالا من چیکار کنم دلم درد می کنه
هوسوک ـ چیز عادی هست بیا باهم بریم حموم من زیر دلت رو ماساژ میدم درست میشه
دایون ـ خجالت بکش ما دوتا هنوز ازدواج نکردین
هوسوک. ازدواج نکردیم ولی از اون کارا که کردیم تازه من همه جات رو دیدم دیگه نیازی نیست خجالت بکشی
دایون ـ خجالتم خـوب چیزیه اصلا چرا با تو خودم میرم
و دایون از تخت بلند شد و تاره یادش اومد ل. خته
و پتو رو دور خودش کرد
هوسوک ـ از چی خجالت میکشی
دایون ـ از تو الا هم برو بیرون
هوسوک ـ عه خستم کردی من یه حرف رو دوبار تکرار نمی کنم و دایون رو همونجور که لباس تنش نبود با یه استایل بغل کرد و بردش و انداختش تو وان و اونو پر از اب کرد و بعد هم خوپش رفت نشست کنارش و دایون رو روی پاش گذاشت و زیر دلش رو ماساژ داد و بعد خودشون رو شستن
از زبان دایون
وافعا موقعی که شروع به ماساژ دادن کرد خیلی خوب بود دردم خیلی بهتر شده بود
هوسوک ـ خوب حالا حموم هم کردیم بیا خوشکت کنم بعد بریم پایین صبحانه بخوریم
دایون ـ نه دیگه تا همینجاشم خیلی زیاده روی کردیم دیگه نیازی به کمک تو نیست خودم بقیش رو انجام میدم
هوسوک ـ باشه ولی من می خوام خودم موهات رو خوشک کنم
دایون ـ مگه بلدی
هوسوک ـ چرا بلد نباشم مگه چه فرقی با مپهای خودم داره بلدم نباشم یاد می گیرم
دایون ـ باشه خودم هم از خداوه یکی بیاد موهام رو خوشوک کنه
و بعد دایون خودش رو خوشک کرد و یه لباس لش بلند پوشید و چون بلند بود نیازی به شلوار نبود و بعد هم رفت پیش هوسوک تا موهاش رو خوشک کنه
۶.۹k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.