فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت۱۰
از زبان ا/ت
یهویی برآید استایل بغلم کرد پاهام رو تکون دادم و گفتم : ولم کن..بزارم زمین
تو چشمام خیره شد و گفت : ا/ت من اعصاب درستی ندارم پس ساکت شو
رفت سمت پله ها بردم طبقه بالا تو اتاقم گذاشتم روی تخت و ملافه رو روم کشید دستش رو میخواست بزاره روی پیشونیم نزاشتم ولی بدون توجه بهم دستش رو گذاشت روی پیشونیم و گفت : تب داری بهتره بریم دکتر
با یادآوری آمپول و سرم اینطور چیزا گفتم : نه نمیام دکتر
بهم نگاه کرد و گفت : تو نمیری دکتر چون دکتر میاد اینجا ، گفتم : لازم نیست من خوبم
گفت : خوب نیستی از قیافت میریزه حالت
دیگه چیزی نگفتم دکتر اومد گفت بخاطر ضعفه و فشارم جا به جا شده.
میخواست بهم آمپول بزنه تهیونگ میدونه که از آمپول میترسم روبه دکتر گفت : میشه بجای آمپول براش دارو تجویز کنید ؟
دکتر گفت : باشه پس دارو مینویسم اما باید آمپول آرام بخشش رو بزنه .
گفتم : میشه فقط سریع بزنید تا زیاد درد نکنه
تهیونگ خنده ریزی کرد کوفت بخندی تهیونگ..
دستم رو گرفت منم چشمام رو محکم بستم دکتر که آمپول رو کرد تو دستم میخواستم یه جیغ بلند بکشم اما بجاش دست تهیونگ رو فشار دادم
بالاخره دکتر تشریف برد تهیونگ هم رفت تا اونو راهی کنه منم سریع خوابم برد..
از زبان تهیونگ
وقتی اومدم تو اتاقش خواب بود کناره تختش نشستم و دستش رو گرفتم موهاش رو نوازش میکردم کاش همیشه میشد دستش رو گرفت و به موهاش دست زد تا چند سال پیش میشد اما الان نه چون یه حفاظ دوره خودش کشیده دیگه همون ا/ت نیست اما برای من همون عشقه کسی که دیر با زود دوباره بدست میارمش
یهویی برآید استایل بغلم کرد پاهام رو تکون دادم و گفتم : ولم کن..بزارم زمین
تو چشمام خیره شد و گفت : ا/ت من اعصاب درستی ندارم پس ساکت شو
رفت سمت پله ها بردم طبقه بالا تو اتاقم گذاشتم روی تخت و ملافه رو روم کشید دستش رو میخواست بزاره روی پیشونیم نزاشتم ولی بدون توجه بهم دستش رو گذاشت روی پیشونیم و گفت : تب داری بهتره بریم دکتر
با یادآوری آمپول و سرم اینطور چیزا گفتم : نه نمیام دکتر
بهم نگاه کرد و گفت : تو نمیری دکتر چون دکتر میاد اینجا ، گفتم : لازم نیست من خوبم
گفت : خوب نیستی از قیافت میریزه حالت
دیگه چیزی نگفتم دکتر اومد گفت بخاطر ضعفه و فشارم جا به جا شده.
میخواست بهم آمپول بزنه تهیونگ میدونه که از آمپول میترسم روبه دکتر گفت : میشه بجای آمپول براش دارو تجویز کنید ؟
دکتر گفت : باشه پس دارو مینویسم اما باید آمپول آرام بخشش رو بزنه .
گفتم : میشه فقط سریع بزنید تا زیاد درد نکنه
تهیونگ خنده ریزی کرد کوفت بخندی تهیونگ..
دستم رو گرفت منم چشمام رو محکم بستم دکتر که آمپول رو کرد تو دستم میخواستم یه جیغ بلند بکشم اما بجاش دست تهیونگ رو فشار دادم
بالاخره دکتر تشریف برد تهیونگ هم رفت تا اونو راهی کنه منم سریع خوابم برد..
از زبان تهیونگ
وقتی اومدم تو اتاقش خواب بود کناره تختش نشستم و دستش رو گرفتم موهاش رو نوازش میکردم کاش همیشه میشد دستش رو گرفت و به موهاش دست زد تا چند سال پیش میشد اما الان نه چون یه حفاظ دوره خودش کشیده دیگه همون ا/ت نیست اما برای من همون عشقه کسی که دیر با زود دوباره بدست میارمش
۱۰۹.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.