شاهزاده اهریمن پارت 30
#شاهزاده_اهریمن_پارت_30
(سوم شخص)
خب خب ببنید اینجا چی داریم، ی دورگه احمق ک پا فراتر از حدش گذاشته، بنظرتون تاوان همچین گناهی چی میتونه باشه؟
*: سرورم التماس میکنم یه فرصت دیگه بهم بدید ازتون خواهش میکنم فقط ی فرصت دیگه.
جلوش زانو زد با دستش فکشو گرفت
+: فرصت؟ فکر نمیکنی تمام فرصتاتو سوزوندی، آخرین باری ک ازم فرصت خواستی من یکی از بهترین جسم هارو در اختیارت گذاشتم ک زمان طولانیتری رو بتونی رو زمین باشی در عوض از شخص انتخابی من مراقبت کنی بهت گفتم اون برام مهمه چون اون کلید برگشت من ب سرزمینه بهت گفتم حتی بیشتر از جونت باید مراقبش باشی ازت پرسیدم میتونی یا نه، چی جوابم دادی؟ گفتی حاضری تو این راه بمیری ولی از امانتی من خوب مراقبت کنی، بهت اعتماد کردم و اختیار تام بهت دادم ک هرکاری ک میدونی درسته انجام بدی. اونوقت تو چیکار کردی هان؟ جـــواب منـــــــو بده بگو چیکار کـــردی؟ نمیتونی بگی نه؟خب بذار خودم بهت بگم.
روزی ک آرمیا مث سگ کتک میخورد کجا بودی؟هع جنابعالی اصلا خبر نداشتی و تو عالم رویا ب سر میبرد و خواب هفت پادشاه رو میدیدی تا وقتی ک یکی از افرادمو فرستادم خبرت کنه، من اونجا بازم بهت شانس دوباره دادم ولی تو کور تر از این حرفا بودی.
حتی نفهمیدی زمانی ک پیداش کردی روت طلسم انجام دادن و گرنه با نیروهایی ک تو داری خیلی راحت میتونستی پیداش کنی میدونی احمق بودنت کی بهم ثابت شد؟ زمانی ک پیداش کردی و نفهمیدی روت وِرد میخونن تا ی حس دروغین روش پیداکنی و دست گذاشتی رو منتخب من.
کار دیشبت ک تمام موجودات ماورارو زیر سوال برد چجوری میخوای اونو توجیه کنی؟جلوت تسخیرش کردن و تو حتی نتونستی بفهمی اگه یکم دیگه دیر میرسیدم مرده بود میفهمـــــــی مـــــــرده بـــــود یهو شمشیرش رو تو دستش ظاهر کرد و بلا فاصله سرشو از تنش جدا کرد.
تمام کسایی ک اونجا بودن از ترس جرعت تکون خودن هم نداشتن...
(فلش بک حادثه شب قبل)
ویهان وقتی چشای بدون قرنیه و دهن پر خون ارمیارو دید تازه فهمید اوضاع از چ قراره ولی برای فهمیدن خیلی دیر بود، جسم ارمیا تسخیر شده شده بود و اون هیچ کاری نمیتونست بکنه. همون لحظه دست ارمیا روی گلوش قرار گرفت و با نهایت زور گلوش رو فشار میداد ارمیا حالت طبیعی نداشت اون حتی خودش هم نبود ویهان هرکاری میکرد ک دستش رو از گلوش برداره نمیتونست، کم کم داشت از حال میرفت ک همون لحظه دست ارمیا از گلوش برداشته شد. افتاد زمین و شروع کرد سرفه زدن، وقتی حالش کمی بهتر شد سرش رو گرفت بالا.
ویهان: شا شاهزاده؟؟
×: خوبه ک هنوز منو یادته.
ویهان: توضیح میدم..
×: ببریدش.
ویهان: سرورم خواهش میکنم بذارید توضیح میدم..
&: شاهزاده ، اگه بخوایم ببریمش کی قراره جاشو بگیره این جسم فقط ویهان رو انتخاب کرده.
×: یادت رفته من کیم؟ من ی اصیل زادم ک میتونم ب هر چیزی و هرکسی ک میخوام تغیر شکل بدم. الانم اینو از جلو چشام گم کنید خودم تا فردا تغیر قیافه میدم و بجاش هستم.
افتاد جلو پاش
ویهان: شاهزاده التماست میکنم اینکارو باهام نکن سرورم خواهش میکنم ن
×: نشنیدید چی گفتم؟
یـــــــــالاببرینـــــش.
&: اطاعت سرورم.
(پایان فلش بک)
(زمان حال)
سزای کسای ک از دستورات سرپیچی میکنن مرگه اونم مرگ پر از درد.
+: قبل از سوزوندن جسد چند تار از موهاشو برام بیارید، امروز چند بار حالت و رنگ چشام تغیر کرد دلم نمیخواد بهم شک کنه از حالا ب بعد تا زمانی ک وقتش برسه خودم ب اوضاع اینجا رسیدگی میکنم. درضمن قبل رسیدن ویهان ب سرزمین ارواح اونو اسیر کنید حتی نمیخوام مردشم ب آرامش برسه. ی لبخند ترسناک زد ک تمام افرادش از دیدن لبخندش از ترس تو خودشون جمع شدن و سرشون رو گرفتن پایین...
(سوم شخص)
خب خب ببنید اینجا چی داریم، ی دورگه احمق ک پا فراتر از حدش گذاشته، بنظرتون تاوان همچین گناهی چی میتونه باشه؟
*: سرورم التماس میکنم یه فرصت دیگه بهم بدید ازتون خواهش میکنم فقط ی فرصت دیگه.
جلوش زانو زد با دستش فکشو گرفت
+: فرصت؟ فکر نمیکنی تمام فرصتاتو سوزوندی، آخرین باری ک ازم فرصت خواستی من یکی از بهترین جسم هارو در اختیارت گذاشتم ک زمان طولانیتری رو بتونی رو زمین باشی در عوض از شخص انتخابی من مراقبت کنی بهت گفتم اون برام مهمه چون اون کلید برگشت من ب سرزمینه بهت گفتم حتی بیشتر از جونت باید مراقبش باشی ازت پرسیدم میتونی یا نه، چی جوابم دادی؟ گفتی حاضری تو این راه بمیری ولی از امانتی من خوب مراقبت کنی، بهت اعتماد کردم و اختیار تام بهت دادم ک هرکاری ک میدونی درسته انجام بدی. اونوقت تو چیکار کردی هان؟ جـــواب منـــــــو بده بگو چیکار کـــردی؟ نمیتونی بگی نه؟خب بذار خودم بهت بگم.
روزی ک آرمیا مث سگ کتک میخورد کجا بودی؟هع جنابعالی اصلا خبر نداشتی و تو عالم رویا ب سر میبرد و خواب هفت پادشاه رو میدیدی تا وقتی ک یکی از افرادمو فرستادم خبرت کنه، من اونجا بازم بهت شانس دوباره دادم ولی تو کور تر از این حرفا بودی.
حتی نفهمیدی زمانی ک پیداش کردی روت طلسم انجام دادن و گرنه با نیروهایی ک تو داری خیلی راحت میتونستی پیداش کنی میدونی احمق بودنت کی بهم ثابت شد؟ زمانی ک پیداش کردی و نفهمیدی روت وِرد میخونن تا ی حس دروغین روش پیداکنی و دست گذاشتی رو منتخب من.
کار دیشبت ک تمام موجودات ماورارو زیر سوال برد چجوری میخوای اونو توجیه کنی؟جلوت تسخیرش کردن و تو حتی نتونستی بفهمی اگه یکم دیگه دیر میرسیدم مرده بود میفهمـــــــی مـــــــرده بـــــود یهو شمشیرش رو تو دستش ظاهر کرد و بلا فاصله سرشو از تنش جدا کرد.
تمام کسایی ک اونجا بودن از ترس جرعت تکون خودن هم نداشتن...
(فلش بک حادثه شب قبل)
ویهان وقتی چشای بدون قرنیه و دهن پر خون ارمیارو دید تازه فهمید اوضاع از چ قراره ولی برای فهمیدن خیلی دیر بود، جسم ارمیا تسخیر شده شده بود و اون هیچ کاری نمیتونست بکنه. همون لحظه دست ارمیا روی گلوش قرار گرفت و با نهایت زور گلوش رو فشار میداد ارمیا حالت طبیعی نداشت اون حتی خودش هم نبود ویهان هرکاری میکرد ک دستش رو از گلوش برداره نمیتونست، کم کم داشت از حال میرفت ک همون لحظه دست ارمیا از گلوش برداشته شد. افتاد زمین و شروع کرد سرفه زدن، وقتی حالش کمی بهتر شد سرش رو گرفت بالا.
ویهان: شا شاهزاده؟؟
×: خوبه ک هنوز منو یادته.
ویهان: توضیح میدم..
×: ببریدش.
ویهان: سرورم خواهش میکنم بذارید توضیح میدم..
&: شاهزاده ، اگه بخوایم ببریمش کی قراره جاشو بگیره این جسم فقط ویهان رو انتخاب کرده.
×: یادت رفته من کیم؟ من ی اصیل زادم ک میتونم ب هر چیزی و هرکسی ک میخوام تغیر شکل بدم. الانم اینو از جلو چشام گم کنید خودم تا فردا تغیر قیافه میدم و بجاش هستم.
افتاد جلو پاش
ویهان: شاهزاده التماست میکنم اینکارو باهام نکن سرورم خواهش میکنم ن
×: نشنیدید چی گفتم؟
یـــــــــالاببرینـــــش.
&: اطاعت سرورم.
(پایان فلش بک)
(زمان حال)
سزای کسای ک از دستورات سرپیچی میکنن مرگه اونم مرگ پر از درد.
+: قبل از سوزوندن جسد چند تار از موهاشو برام بیارید، امروز چند بار حالت و رنگ چشام تغیر کرد دلم نمیخواد بهم شک کنه از حالا ب بعد تا زمانی ک وقتش برسه خودم ب اوضاع اینجا رسیدگی میکنم. درضمن قبل رسیدن ویهان ب سرزمین ارواح اونو اسیر کنید حتی نمیخوام مردشم ب آرامش برسه. ی لبخند ترسناک زد ک تمام افرادش از دیدن لبخندش از ترس تو خودشون جمع شدن و سرشون رو گرفتن پایین...
۵.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.