پارت ۱۳ فیک تهکوک
مرسی که میخونی شرایط پارت بعدی رو آخر فیک گذاشتم
ویو ته
امروز تولد کوک بود و ی برنامه هایی داشتم...
+جونگ کوکی بیداری؟
_.............
+کوکی بیدار شو!
_..........
+ددی پاشو صبحونمو بده دیگه اعهههههه
_بیدار شدم بابا بیدار شدم
+گشنمه صبحونمو میخوام
_بیا [لباشو غنچه میکنه]
و [۵مین بعد]
ازش جدا شدم
+همممم طعم خیلی خوبی داره
_مال تو خیلی بهتره!
+پاشو پاشو بریم پایین
_بریم پایین چیکار کنیم امروز که تعطیله!
+تو پاشو.....راستی کوکی میگم نمیخوای بری جایی؟
_کجا برم؟
+نمیدونم هرجا!
دستشو دور کمرم حلقه کرد
_داری از خونم بیرونم میکنی؟
+نه فقط بیرون خرید داشتم میخواستم خودت برام خرید کنی!
[فلش بک ۱ ساعت بعد]
با ی بدبختی کوک رو فرستادم پی نخود سیاه و به یکی از خدمتکارا گفتم بره خریدات تزئینی تولد و کیک و.......انجام بده و نیم ساعته برگرده
[۴۰ مین بعد]
خدمتکار:بفرمایید قربان
+ممنون ....کمک کن خونه رو تزئین کنیم
خدمتکار :چشم
[فلش بک به شب ساعت ۸]
ویو کوک
ی حس خاصی داشتم انگار ته منو میفرستاد پی نخود سیاه ولی خب به حرفش گوش کردم و رفتم .......رمز در خونه رو زدم و وارد خونه شدم خونه خالیه خالی بود ساعت و نگاه کردم هشت بود یعنی خدمتکارا رفتن
رفتم تو اتاق ولی در اتاق قفل بود هی دستگیره ی درو بالا و پایین میکردم ولی باز نمیشد
_تهیونگ؟
+چیه؟
_چرا درو قفل کردی؟
+ی لحظه صبر کن
***********درو باز کرد و خودش رفت پشت در و ..........اتاقم تزئین شده بود و ی کیک تولد وسط اتاق بود . وارد اتاق شدم تهیونگ درو بست ...
_تو از کجا میدونستی امروز تولدمه؟خودم که تاحالا بهت نگفتم! ؟
+من علم غیب دارم و فقط روی تو کار میکنه! ؛]
_جدی ؟
+هوم
[بعد از کارای تولد و موقع کادو دادن]
+میدونم که چیزی که برات دارم خیلی کوچیکه و ممکنه اصلا خوشت نیاد ولی تولدت مبارک[کادو رو سمتش میگیری]
_مرسی ولی تو از همه چیزام و کادوت از همه ی کادوهام قشنگتر و بهتره!
جعبه کادوش رو باز کردم و با ی انگشتر ست که روشون اسمامون حک شده بود مواجه شدم و با کلی ذوق توی چشماش نگاه کردم
_این انگشترا خیلی خوشگلن
و انگشتری که اسم ته روش بود و دستم کردم و اونی که اسم خودم روش بود و دست ته.
_ممنون
اومد سمتم و
+نه من از تو بخاطر بودنت ممنونم!
و لبامو اسیر کرد
[۲مین بعد ]
+خب حالا بیا جمع و جور کنیم و بخوابیم
_باشه
و یکی ، یکی وسایلارو جمع کردیم بردیم پایین و گذاشتیم تو آشپز خونه و تموم که شد رفتیم تو تخت تا لالا کنیم تو تخت دراز کشیدم و ته رو تو بغلم گرفتم،
_ممنونم!
+واسه چی؟
_همه چی
و پیشونیش و بوسیدم
_شب بخیر بیبی
+شب بخیر ددی
و......................
شرایط پارت بعد
۲۵لایک و ۲۵کامنت
فالو فراموش نشه 😇🫀
میخوام ی گوهی بخورم که همتون سکته کنید🖤
ویو ته
امروز تولد کوک بود و ی برنامه هایی داشتم...
+جونگ کوکی بیداری؟
_.............
+کوکی بیدار شو!
_..........
+ددی پاشو صبحونمو بده دیگه اعهههههه
_بیدار شدم بابا بیدار شدم
+گشنمه صبحونمو میخوام
_بیا [لباشو غنچه میکنه]
و [۵مین بعد]
ازش جدا شدم
+همممم طعم خیلی خوبی داره
_مال تو خیلی بهتره!
+پاشو پاشو بریم پایین
_بریم پایین چیکار کنیم امروز که تعطیله!
+تو پاشو.....راستی کوکی میگم نمیخوای بری جایی؟
_کجا برم؟
+نمیدونم هرجا!
دستشو دور کمرم حلقه کرد
_داری از خونم بیرونم میکنی؟
+نه فقط بیرون خرید داشتم میخواستم خودت برام خرید کنی!
[فلش بک ۱ ساعت بعد]
با ی بدبختی کوک رو فرستادم پی نخود سیاه و به یکی از خدمتکارا گفتم بره خریدات تزئینی تولد و کیک و.......انجام بده و نیم ساعته برگرده
[۴۰ مین بعد]
خدمتکار:بفرمایید قربان
+ممنون ....کمک کن خونه رو تزئین کنیم
خدمتکار :چشم
[فلش بک به شب ساعت ۸]
ویو کوک
ی حس خاصی داشتم انگار ته منو میفرستاد پی نخود سیاه ولی خب به حرفش گوش کردم و رفتم .......رمز در خونه رو زدم و وارد خونه شدم خونه خالیه خالی بود ساعت و نگاه کردم هشت بود یعنی خدمتکارا رفتن
رفتم تو اتاق ولی در اتاق قفل بود هی دستگیره ی درو بالا و پایین میکردم ولی باز نمیشد
_تهیونگ؟
+چیه؟
_چرا درو قفل کردی؟
+ی لحظه صبر کن
***********درو باز کرد و خودش رفت پشت در و ..........اتاقم تزئین شده بود و ی کیک تولد وسط اتاق بود . وارد اتاق شدم تهیونگ درو بست ...
_تو از کجا میدونستی امروز تولدمه؟خودم که تاحالا بهت نگفتم! ؟
+من علم غیب دارم و فقط روی تو کار میکنه! ؛]
_جدی ؟
+هوم
[بعد از کارای تولد و موقع کادو دادن]
+میدونم که چیزی که برات دارم خیلی کوچیکه و ممکنه اصلا خوشت نیاد ولی تولدت مبارک[کادو رو سمتش میگیری]
_مرسی ولی تو از همه چیزام و کادوت از همه ی کادوهام قشنگتر و بهتره!
جعبه کادوش رو باز کردم و با ی انگشتر ست که روشون اسمامون حک شده بود مواجه شدم و با کلی ذوق توی چشماش نگاه کردم
_این انگشترا خیلی خوشگلن
و انگشتری که اسم ته روش بود و دستم کردم و اونی که اسم خودم روش بود و دست ته.
_ممنون
اومد سمتم و
+نه من از تو بخاطر بودنت ممنونم!
و لبامو اسیر کرد
[۲مین بعد ]
+خب حالا بیا جمع و جور کنیم و بخوابیم
_باشه
و یکی ، یکی وسایلارو جمع کردیم بردیم پایین و گذاشتیم تو آشپز خونه و تموم که شد رفتیم تو تخت تا لالا کنیم تو تخت دراز کشیدم و ته رو تو بغلم گرفتم،
_ممنونم!
+واسه چی؟
_همه چی
و پیشونیش و بوسیدم
_شب بخیر بیبی
+شب بخیر ددی
و......................
شرایط پارت بعد
۲۵لایک و ۲۵کامنت
فالو فراموش نشه 😇🫀
میخوام ی گوهی بخورم که همتون سکته کنید🖤
۱۵.۷k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.