part 11
part 11
ویو لونا
لی:ولی یه شرط داره.
رئیس:چه شرطی؟
لی:لونا تو باید با من ازدواج کنی.
شروع کردم به خندیدن و بعدش
گفتم:خب من به چه دردت میخورم،
پول که ندارم، هیچی ندارم که.
لی:خودت میفهمی بعدا.
_نه بابا.
لی:دیگع انتخاب با خودته تا فردا
بهت وقت میدم.
آقای لی رفت و رفتیم سمت ماشین
رئیس:لونا آقای لی آدم خطرناکیه ها.
_خب که چی؟
تهیونگ:ممکنه بلایی سر عموت بیاره.
رئیس:فکراتو بکن
رسیدیم خونه و رفتم لباسم و عوض کردم
یکم رو تخت دراز کشیدم
کم کم چشام گرم شد.
چشمام باز کردم خاک تو سرم ساعت
۸ شب شده بود
خدمتکار اومد و
گفت:شام حاضره.
سر و صورتم و مرتب کردم و رفتم پایین
نشستم سر میز
_سلام
رئیس:سلام خوب خوابیدی؟
_آره ممنون
جیمین:مردم از استرس خوابشون نمیبره این
میخوابه.
همین که جیمین اینو گفت کل میز رفت
رو هوا
_خب چیکار کنم😂
جیمین:باهاش ازدواج میکنی؟
_نه مگه مثل تو به تختم کمه😂
جیمین:کوفت
رئیس:حالا بی شوخی
_من تا اینجا نیومدم که با کسی که
دوسش ندارم ازدواج کنم.
تهیونگ:براوووو
به تهیونگ چپ چپ نگاه کردم
رئیس:پس چیکار میکنی؟
_نمیدونم
رئیس:نمیدونم
_نه😂
شام و خوردیم و تشکر کر
ویو لونا
لی:ولی یه شرط داره.
رئیس:چه شرطی؟
لی:لونا تو باید با من ازدواج کنی.
شروع کردم به خندیدن و بعدش
گفتم:خب من به چه دردت میخورم،
پول که ندارم، هیچی ندارم که.
لی:خودت میفهمی بعدا.
_نه بابا.
لی:دیگع انتخاب با خودته تا فردا
بهت وقت میدم.
آقای لی رفت و رفتیم سمت ماشین
رئیس:لونا آقای لی آدم خطرناکیه ها.
_خب که چی؟
تهیونگ:ممکنه بلایی سر عموت بیاره.
رئیس:فکراتو بکن
رسیدیم خونه و رفتم لباسم و عوض کردم
یکم رو تخت دراز کشیدم
کم کم چشام گرم شد.
چشمام باز کردم خاک تو سرم ساعت
۸ شب شده بود
خدمتکار اومد و
گفت:شام حاضره.
سر و صورتم و مرتب کردم و رفتم پایین
نشستم سر میز
_سلام
رئیس:سلام خوب خوابیدی؟
_آره ممنون
جیمین:مردم از استرس خوابشون نمیبره این
میخوابه.
همین که جیمین اینو گفت کل میز رفت
رو هوا
_خب چیکار کنم😂
جیمین:باهاش ازدواج میکنی؟
_نه مگه مثل تو به تختم کمه😂
جیمین:کوفت
رئیس:حالا بی شوخی
_من تا اینجا نیومدم که با کسی که
دوسش ندارم ازدواج کنم.
تهیونگ:براوووو
به تهیونگ چپ چپ نگاه کردم
رئیس:پس چیکار میکنی؟
_نمیدونم
رئیس:نمیدونم
_نه😂
شام و خوردیم و تشکر کر
۱.۷k
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.