رمان

#میشد_نخواست پارت۱۴
لیا:اون الیسا هستش
یاعیز:اره اونجا چکار میکنه

الیسا روی بالکن بالا ترین طبقه ی دانشگاه وایستاده بود و میگفت
الیسا:اون نیاد خودمو میکشم
و همه فریاد میزدن بیاایین

لیا:الیسا چکار میکنی خوشکلم بیا پایین
یاعیز:چیشده الیسا بیا پایین مشکلتو بگو چرا اینکارو میکنی

توانا و چاعان:چیشده
الیسا:تا یاعیز بهم نگه دوسم داره از اینجا پایین نمیام
یاعیز:چی
لیا:چی میگی
توانا:ی.....یا‌‌‌....یاعیز
لیا:از پله ها رفت بالا و کم کم کنار الیسا رفت و...
لیا:الیسا قشنگم بیا پایین اینکارو نکن نباید بخاطر هیچکس خودتو فدا کنی باشه؟
الیسا:با گریه)نه من یاعیز و دوست دارم و اونم هی به اون دختره توانا نگا میکنه
لیا:نه نه تو بخاطر هیچکس خودتو مجازات نکن مطمئنم یکی رو پیدا میکنی خیلی عاشقت باش

لیا کم کم دست الیسا رو گرفت و پایین اورد

یاعیز یه نگاه چپ به الیسا کرد و رفت
توانا:یاعیز یاعیز
یاعیز:این دیگه چه ابرو ریزی بود
توانا:باشه خودتو ناراحت نکن(دست یاعیز و گرفت)
یاعیز:توانا
توانا:بله
یاعیز:تو اولین کسی هستی که به هم ارامش میده
توانا:چشاش برق زد و گفت:واقعا
یاعیز:اوهوم
همو بغل کردن
دیدگاه ها (۴)

کامنت کنید لطفا

کانگ سه بیوک

رمان

رمان

سناریو تی اکس تی

عشق ممنوع

پارت ششم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط