💜فرشته من🤍
💜فرشته من🤍
پارت ۱۲
ارسلان:رسیدیم رفتیم توی فروشگاه سه طبقه طبقه اول لباس و از این چیزا میفروختم طبقه دوم لوازم آرایشی طبقه سوم کافه رفتیم طبقه سوم یعنی کافه نشستیم رو میز چهار نفره که دیانا گفت
دیانا:بچه ها بعد کافه بریم طبقه اولش لباس فروشی
نیکا:آره موافقم طبقه دومش هم بریم نیاز به لوازم آرایش دارم
دیانا:آره آره موافقم شما چی
متین:شما میبرین و میدوزین دیگه نظر ما چیه این وسط
ارسلان:والا
نیکدیا:پس میریم
ارسلان:گارسون اومد طرفمون گفت
گارسون:چی میل دارین
ارسلان:چهار تا قهوه تلخ خوبه؟
دیانا:من شیرین میخوام
نیکا:منم
متین:من همون تلخ
ارسلان:خب پس ۲ تا قهوه تلخ ۲ تا قهوه شیرین
گارسون:بله تا چن دیقه دیگه آماده میشه
ارسلان:متین داشت با نیکا حرف میزد دیانا منتظر بود قهوه رو بیارن که یهو مامانم زنگ زد
مکالمه[ارسلان💜مامان ارسلان/بیتا/💖]
💜سلام مامان
💖سلام پسر قشنگم حالت خوبه
💜بد نیستم تو چطوری
💖منم خوبم
💜کاری داشتی مامان
💖میخواستم بگم خاله اینات مهمونی گرفتن تو نیکا هم بیایین
💜باش مامان به نیکا میگم فقط اینکه مهدیس هم هست
💖آره چطور
💜هیچی
💖کاری نداری پسرم
💜نه فدات شم
💖خدا نکنه پس فعلا خداحافظ
💜خداحافظ
پایانمکالمه.....
ارسلان:دیانا
دیانا:جا یعنی بله
ارسلان:یه خواهشی ازت دارم
دیانا:اوه چی شده تو از من خواهش داری
ارسلان:من بازم میخوام تو نقش که دیانا پرید وسط حرفم
دیانا:برو بابا قرارمون همون یبار بود
ارسلان:ترو خدا
دیانا:حنا ت دیگه پیش من رنگی نداره
ارسلان:خریدای امروزتو من حساب کنم چی
دیانا:این شد حالا قضیرو بگو کجا پیش کی
ارسلان:خالم امشب یه مهمونی گذاشته مهدیس یدونه از فامیلامون هم داره میاد من از مهدیس بدم میاد ولی اون خودش و میچسبونه به من تو نقش دوس دخترمی
دیانا:چقدر تو معشوقه داری من اگه به جایه تو بودم به یکی از اینا پا میدادم
ارسلان:به یکی حس دارم ولی معلوم نیست
دیانا:چرا به همون نمیگی نقش دوس دخترت رو بازی کنه
ارسلان:ها؟
دیانا:کری؟
ارسلان:مونده بودم چی بگم که گارسون اومد و سفارشارو آورد
ادامه دارد.....
لایک و کامنت به ۱۰ تا برسه پارت بعدی رو میزارم
پارت ۱۲
ارسلان:رسیدیم رفتیم توی فروشگاه سه طبقه طبقه اول لباس و از این چیزا میفروختم طبقه دوم لوازم آرایشی طبقه سوم کافه رفتیم طبقه سوم یعنی کافه نشستیم رو میز چهار نفره که دیانا گفت
دیانا:بچه ها بعد کافه بریم طبقه اولش لباس فروشی
نیکا:آره موافقم طبقه دومش هم بریم نیاز به لوازم آرایش دارم
دیانا:آره آره موافقم شما چی
متین:شما میبرین و میدوزین دیگه نظر ما چیه این وسط
ارسلان:والا
نیکدیا:پس میریم
ارسلان:گارسون اومد طرفمون گفت
گارسون:چی میل دارین
ارسلان:چهار تا قهوه تلخ خوبه؟
دیانا:من شیرین میخوام
نیکا:منم
متین:من همون تلخ
ارسلان:خب پس ۲ تا قهوه تلخ ۲ تا قهوه شیرین
گارسون:بله تا چن دیقه دیگه آماده میشه
ارسلان:متین داشت با نیکا حرف میزد دیانا منتظر بود قهوه رو بیارن که یهو مامانم زنگ زد
مکالمه[ارسلان💜مامان ارسلان/بیتا/💖]
💜سلام مامان
💖سلام پسر قشنگم حالت خوبه
💜بد نیستم تو چطوری
💖منم خوبم
💜کاری داشتی مامان
💖میخواستم بگم خاله اینات مهمونی گرفتن تو نیکا هم بیایین
💜باش مامان به نیکا میگم فقط اینکه مهدیس هم هست
💖آره چطور
💜هیچی
💖کاری نداری پسرم
💜نه فدات شم
💖خدا نکنه پس فعلا خداحافظ
💜خداحافظ
پایانمکالمه.....
ارسلان:دیانا
دیانا:جا یعنی بله
ارسلان:یه خواهشی ازت دارم
دیانا:اوه چی شده تو از من خواهش داری
ارسلان:من بازم میخوام تو نقش که دیانا پرید وسط حرفم
دیانا:برو بابا قرارمون همون یبار بود
ارسلان:ترو خدا
دیانا:حنا ت دیگه پیش من رنگی نداره
ارسلان:خریدای امروزتو من حساب کنم چی
دیانا:این شد حالا قضیرو بگو کجا پیش کی
ارسلان:خالم امشب یه مهمونی گذاشته مهدیس یدونه از فامیلامون هم داره میاد من از مهدیس بدم میاد ولی اون خودش و میچسبونه به من تو نقش دوس دخترمی
دیانا:چقدر تو معشوقه داری من اگه به جایه تو بودم به یکی از اینا پا میدادم
ارسلان:به یکی حس دارم ولی معلوم نیست
دیانا:چرا به همون نمیگی نقش دوس دخترت رو بازی کنه
ارسلان:ها؟
دیانا:کری؟
ارسلان:مونده بودم چی بگم که گارسون اومد و سفارشارو آورد
ادامه دارد.....
لایک و کامنت به ۱۰ تا برسه پارت بعدی رو میزارم
۴.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.