پارت ۲۳
دیگه زیاد داره طولانی و خسته کننده میشه چطوره زودتر تمومش کنیم؟
.............
توی همون حالت بدون اینکه حتی نگاش کنم لب باز کردم
+مگه چیکارت کرده بودم که اینکارو باهام میکنی من بهت خیانت کرده بودم؟
میدونی من خیلی احمقم اونقدری که وقتی خیانت کردی میتونستم با یه ببخشید ساده ببخشمت شاید یکی دو روز طول میکشید ولی اونقدری دوست داشتم که ببخشمت حتی الانم اونقدری احمق هستم که با اینهمه کاری که باهام کردی ببخشمت(چه خز شد😐)
بعد تموم شدن حرفام با بالا پایین شدن تخت فهمیدم که پیشم نشسته سرمو بالا گرفتم و با چشمای خیسم به چشاش زل زدم که شروع به خرف زدن کرد
من...من متاسفم ،با فکر اینکه ترکم میکنی داشتم دیونه میشدم واسه همین این فکر احمقانه به سرم زد من خر حتی به ذهنم نرسید که اینطوری بیشتر از خودم میرونمت اگه بخوای میذارم بری با اینکه برام سخته ولی فکر نکنم با این کارایی که کردم حتی بخوای یه لحظه هم ببینیم
+نمیتونم نمیتونم توی عوضی رو ترک کنم تو الان همهی زندگی منی حق اینو نداری که جا بزنی میفهمی؟؟؟
_متاسفم
ا.ت ویو: چیز دیگهای نگفتم و فقط بغلش کردم و نهایت ارامش رو از بغل کردنش گرفتم چند وقتی بود که از این حس محروم بودم.
صبح تهیونگ ویو: صبح پاشدم و رفتم پایین ا.ت داشت صفره رو میچید تقریبا دیگه تموم شده بود و نشست سر میز که منم رفتم نشستم
+عه بیدار شدی صبح بخیر
_صبح توعم بخیر
+(خواستم اولین لقمهای که توی دهنم گذاشته بودمو قورت بدم که لقمه پرید تو گلوم)
_خوب تصمیم داری وقت ازدواجو واسه کی بندازیم؟
+میگم چیزه
_چیه؟
+بنظرت یکم زیاد عجله نمیکنی مامانم اینا حتی نمیشناسنت
_اینکه مشکلی نیست میگی میان اشنا میشیم دیگه قبل صبحونه زنگ بزن بگو بیان تاجایی که میدونم اگه راه بیوفتن تا شب میتونن برسن
+باشه ولی باید بریم خونه من اونوقت
_باشه میریم زود باش بهشون زنگ بزن
+باشه
مکالمه:
+سلام مامان چطوری چه خبر
○سلامتی چی شده این وقت صبح زنگ زدی
+میگم میتونید وسایلاتونو جمع کنید تا شب بیاین اینجا پیشم
○چیزی شده؟
+نه مامان دلم واستون تنگ شده یکیم اینکه میخوام یه چیزی رو بهتون بگم
○باشه پس تا شب میبینمت
+میبینمت
...........
+خوب راضی شدی؟
_اره خیلی پس من میرم سر کار تا شب خودمو به خونه تو میرسونم
+باشه
شب:
+خوب خوش اومدین
○با ادب شدی
☆اره مامانت راست میگه
+نه بابا هنوزم همون ا.ت قبلیم ولی گفتم حالا یکم دلتونو خوش کنم که ادم شدم
☆تو مگه میدونی اصلا ادم چیه؟
ا.ت ویو : همینطوری داشتیم حرف میزدیم که پیامی به گوشیم اومد و بازش کردم
_دم درم زود باش بیا یخ کردم
+باشه صبر کن اومدم
○کجا میری دخترم؟
+صبر کنید الان میفهمید
....
خوب مامان و بابا جون دلیل اصلی اینکه گفتم بیاین اینجا این بود که ...
.............
توی همون حالت بدون اینکه حتی نگاش کنم لب باز کردم
+مگه چیکارت کرده بودم که اینکارو باهام میکنی من بهت خیانت کرده بودم؟
میدونی من خیلی احمقم اونقدری که وقتی خیانت کردی میتونستم با یه ببخشید ساده ببخشمت شاید یکی دو روز طول میکشید ولی اونقدری دوست داشتم که ببخشمت حتی الانم اونقدری احمق هستم که با اینهمه کاری که باهام کردی ببخشمت(چه خز شد😐)
بعد تموم شدن حرفام با بالا پایین شدن تخت فهمیدم که پیشم نشسته سرمو بالا گرفتم و با چشمای خیسم به چشاش زل زدم که شروع به خرف زدن کرد
من...من متاسفم ،با فکر اینکه ترکم میکنی داشتم دیونه میشدم واسه همین این فکر احمقانه به سرم زد من خر حتی به ذهنم نرسید که اینطوری بیشتر از خودم میرونمت اگه بخوای میذارم بری با اینکه برام سخته ولی فکر نکنم با این کارایی که کردم حتی بخوای یه لحظه هم ببینیم
+نمیتونم نمیتونم توی عوضی رو ترک کنم تو الان همهی زندگی منی حق اینو نداری که جا بزنی میفهمی؟؟؟
_متاسفم
ا.ت ویو: چیز دیگهای نگفتم و فقط بغلش کردم و نهایت ارامش رو از بغل کردنش گرفتم چند وقتی بود که از این حس محروم بودم.
صبح تهیونگ ویو: صبح پاشدم و رفتم پایین ا.ت داشت صفره رو میچید تقریبا دیگه تموم شده بود و نشست سر میز که منم رفتم نشستم
+عه بیدار شدی صبح بخیر
_صبح توعم بخیر
+(خواستم اولین لقمهای که توی دهنم گذاشته بودمو قورت بدم که لقمه پرید تو گلوم)
_خوب تصمیم داری وقت ازدواجو واسه کی بندازیم؟
+میگم چیزه
_چیه؟
+بنظرت یکم زیاد عجله نمیکنی مامانم اینا حتی نمیشناسنت
_اینکه مشکلی نیست میگی میان اشنا میشیم دیگه قبل صبحونه زنگ بزن بگو بیان تاجایی که میدونم اگه راه بیوفتن تا شب میتونن برسن
+باشه ولی باید بریم خونه من اونوقت
_باشه میریم زود باش بهشون زنگ بزن
+باشه
مکالمه:
+سلام مامان چطوری چه خبر
○سلامتی چی شده این وقت صبح زنگ زدی
+میگم میتونید وسایلاتونو جمع کنید تا شب بیاین اینجا پیشم
○چیزی شده؟
+نه مامان دلم واستون تنگ شده یکیم اینکه میخوام یه چیزی رو بهتون بگم
○باشه پس تا شب میبینمت
+میبینمت
...........
+خوب راضی شدی؟
_اره خیلی پس من میرم سر کار تا شب خودمو به خونه تو میرسونم
+باشه
شب:
+خوب خوش اومدین
○با ادب شدی
☆اره مامانت راست میگه
+نه بابا هنوزم همون ا.ت قبلیم ولی گفتم حالا یکم دلتونو خوش کنم که ادم شدم
☆تو مگه میدونی اصلا ادم چیه؟
ا.ت ویو : همینطوری داشتیم حرف میزدیم که پیامی به گوشیم اومد و بازش کردم
_دم درم زود باش بیا یخ کردم
+باشه صبر کن اومدم
○کجا میری دخترم؟
+صبر کنید الان میفهمید
....
خوب مامان و بابا جون دلیل اصلی اینکه گفتم بیاین اینجا این بود که ...
۸.۵k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.