Part: ⑨
Part: ⑨
ویو ات
زل زده بود به دریا صداش کردم اومد سمتم صورتمو قاب گرفت
تهیونگ: گول خوردی کوچولو بعد شروع کرد به بوسیدن تک تک اجزای صورتم
ات: بسه... تهیونگااا این الان دقیقا چی بود
تهیونگ: اگه دوس داری به عنوان اعتراف قبول کن
ات: خیلی مغروری تهیونگ حتی درستم اعتراف نمیکنی... حرفم با بوسیده شدن لبم نصفه موند
تهیونگ: اینو میتونی به عنوان به اعتراف درست قبول کنی
ات: اره
تهیونگ: از الان بگم حق نداری به هیچ پسری نزدیک شی مخصوصا اون سوبین ازش خوش نمیاد
ات: راستی همین الان سوبین بهم اعتراف کرد
تهیونگ: چی اون چیکار کرددد
ات: اعتراف کرد بهم که دوسم داره
تهیونگ: الان دیگه اصلا حق نداری نزدیکش بشی
ات: منم جوابم مثبت بود
تهیونگ: کار خوبی کرد.... چی وایسا ببینم چی گفتییی
تهیونگ همینجوری با عصبانیت حرف میزد منم به کیوتیش میخندیدم
ات: فکر نمیکردم انقدر کیوت باشی
تهیونگ: چی من کیوتم (با عصبانیت)
ات: دیدم تهیونگ رفت سمت موتورش سوارشد من سوارشدم از پشت بغلش کردم هنوزم کیوتی
تهیونگ: یاااا برو پایین
ات: اوپاا منم داشتم به اعترافت فکر میکردم...
تهیونگ: توهم منو دوست داری نه
ات: دارم بهش فکر میکنم اینو گفتم سریع موتورش روشن کرد و یجا وایساد منم پیاده کرد اینجا کجاست
تهیونگ: بیا پایین میبینی...
پارت بعدی رو هم همین الان مینویسم احتمالا اخریه 🧸
ویو ات
زل زده بود به دریا صداش کردم اومد سمتم صورتمو قاب گرفت
تهیونگ: گول خوردی کوچولو بعد شروع کرد به بوسیدن تک تک اجزای صورتم
ات: بسه... تهیونگااا این الان دقیقا چی بود
تهیونگ: اگه دوس داری به عنوان اعتراف قبول کن
ات: خیلی مغروری تهیونگ حتی درستم اعتراف نمیکنی... حرفم با بوسیده شدن لبم نصفه موند
تهیونگ: اینو میتونی به عنوان به اعتراف درست قبول کنی
ات: اره
تهیونگ: از الان بگم حق نداری به هیچ پسری نزدیک شی مخصوصا اون سوبین ازش خوش نمیاد
ات: راستی همین الان سوبین بهم اعتراف کرد
تهیونگ: چی اون چیکار کرددد
ات: اعتراف کرد بهم که دوسم داره
تهیونگ: الان دیگه اصلا حق نداری نزدیکش بشی
ات: منم جوابم مثبت بود
تهیونگ: کار خوبی کرد.... چی وایسا ببینم چی گفتییی
تهیونگ همینجوری با عصبانیت حرف میزد منم به کیوتیش میخندیدم
ات: فکر نمیکردم انقدر کیوت باشی
تهیونگ: چی من کیوتم (با عصبانیت)
ات: دیدم تهیونگ رفت سمت موتورش سوارشد من سوارشدم از پشت بغلش کردم هنوزم کیوتی
تهیونگ: یاااا برو پایین
ات: اوپاا منم داشتم به اعترافت فکر میکردم...
تهیونگ: توهم منو دوست داری نه
ات: دارم بهش فکر میکنم اینو گفتم سریع موتورش روشن کرد و یجا وایساد منم پیاده کرد اینجا کجاست
تهیونگ: بیا پایین میبینی...
پارت بعدی رو هم همین الان مینویسم احتمالا اخریه 🧸
۱.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.