فیک ( جرعت یا حقیقت ؟) part 1
جرعت یا حقیقت ؟
پارت 1
همه کنار اتیش روی شن های ساحل دور هم نشسته بودن و بطری سبز رنگ سوجو رو میچرخوندن اگه سرش به کسی بیفته اون میتونه سوال بپرسه یا درخاست بده ! و اگه ته بطری باید جواب بده !
ماه توی اسمون کامل بود وسوراخ های طوسی و خاکستری روش به راحتی دیده میشد ! صدای امواج دریا توی ساحل طنین انداخته بود و باز خنکی به صورتشون میخورد ...
سو وون به راحتی میتونست بوی رطوبت دریا رو حس کنه اما باد سردی که به بازوهاش میخورد باعث شد دستاشو دور بازوهای خودش حلقه کنه ...
هوسوک از کنار یونگی بلند شد و سمت ساکش رفت و یه سوئییشرت بیرون اورد و روی دوش سو وون انداخت ...
و بعد سر جاش نشست سو وون با لبخندش تشکر شیرینی تحویل جیهوپ داد و سوئیشرتو بیشتر روی بازوهاش کشید ، حتی اگه زمین به اسمون میومد اونو هوسوک همو ول نمیکردن ! اونا بهترین دوستای همدیگه بودن اما این وسط چیزی سو وون رو ازار میداد! ...
سو وون با صدای تهیونگ به خودش اومد
تهیونگ : سو وون شی !
سو وون به بطری نگاه کرد سرش رو به تهیونگ بود و حالا سو وون باید جواب میداد...
تهیونگ پرسید : جرعت یا حقیقت ؟
سو وون گفت
- حقیقت
تهیونگ لبخند شیطانی زد و بعد گفت : خب اول بازی بهت گفتم اگر حقیقت رو انتخاب کنی باید به دو سوال جواب بدی اولی رو بلند میگی و دومی رو توی این جعبه میندازی تا بعدا بازشون کنیم
سو وون سریی تکون داد
- اولیو بپرس !
تهیونگ نگاهشو روی همه چرخوند و بعد گفت : از توی این جمع کسی رو دوست داری ؟
سو وون جا خورد ولی کمی بعد با نگاهی پر عشق و مهر به جیهوپ خیره شد کسی که پونزده سال تموم باهاش دوست صمیمی بود و عاشقش بود ! یک عشق یک طرفه که تا حالا اعترافش نکرده بود !...
میترسید ! میترسید از اینکه هوسوک ردش کنه و بعد حتی دیگه نتونه باهاش دوست بمونه ! اما جسارتشو جمع کرد و دلشو به دریای روبه روییش زد ....
لبخندی زد و رو به تهیونگ گفت
- اوهوم
هوسوک که تا اون لحظه سرش توی گوشی یونگی بود از جا پرید و به سو وون خیره شد ...
همه مات و مبهوت سو وون رو نگاه میکردن ! مونا تنه ای بهش زد
/ هی نگفته بودی رو یکی از پسرا کراشی !
سو وون نیشکولی از مونا گرفت تا ساکت شه ...
تهیونگ با بدجنسی تمام او را رسوا کرده بود !
تهیونگ تکه کوچیکی از کاغذ رو به سو وون داد و یه خودکار کنارش گذاشت بعد پرسید : حاضری برای کسی که عاشقشی و دوستش داری جونتو بدی ؟!
سو وون میخاست تهیونگ رو پرت کنه توی دریا اما ناچار بود اون سوال رو پاسخ بده پس جوابشو نوشت ، تا کرد و انداخت توی جعبه ...
********
بعد از بازی هوسوک از جایش بلند شد و به سمت سو وون رفت
+ میای بریم تو ساحل قدم بزنیم ؟
و دستشو به سمت سو وون گرفت تا بلند شه
سو وون عین جن زده ها از جا پرید اما چند ثانیه بعد لبخند مستطیلی زد و دست جیهوپ رو گرفت و بلند شد ...
چند قدم بعد جیهوپ به حرف اومد
+ که امید کوچولو یکی رو دوست داره !
( سو وون در زبان کره ای به معنای امیده )
سو وون با تعجب به جیهوپ نگاه کرد فکر نمیکرد احساساتش برای هوسوک ان چنان اهمیتی داشته باشد !
- مگه مهمه
جیهوپ خندید
+ خب معلومه که مهمه دختر خنگ !
بعد ابرویی بالا انداخت و لبخند شیطانی زد
+ من که میدونم تو کیو دوس داری شیطون !
سو وون جا خورد انگار قلبش از حرکت ایستاد
- ک...کیو ؟
خدا خدا میکرد تا کلمه "خودم" از دهن جیهوپ خارج شود اینجوری دیگر نیازی به اعتراف او نبود ...
جیهوپ لبخندی زد که باعث شد چشمانش جمع بشه
+ خلی زایه ای ... جیمین !
لبخند روی لب های سو وون محو شد !
تو داش گفت : من خود احمقت رو دوست دارم !
پارت 1
همه کنار اتیش روی شن های ساحل دور هم نشسته بودن و بطری سبز رنگ سوجو رو میچرخوندن اگه سرش به کسی بیفته اون میتونه سوال بپرسه یا درخاست بده ! و اگه ته بطری باید جواب بده !
ماه توی اسمون کامل بود وسوراخ های طوسی و خاکستری روش به راحتی دیده میشد ! صدای امواج دریا توی ساحل طنین انداخته بود و باز خنکی به صورتشون میخورد ...
سو وون به راحتی میتونست بوی رطوبت دریا رو حس کنه اما باد سردی که به بازوهاش میخورد باعث شد دستاشو دور بازوهای خودش حلقه کنه ...
هوسوک از کنار یونگی بلند شد و سمت ساکش رفت و یه سوئییشرت بیرون اورد و روی دوش سو وون انداخت ...
و بعد سر جاش نشست سو وون با لبخندش تشکر شیرینی تحویل جیهوپ داد و سوئیشرتو بیشتر روی بازوهاش کشید ، حتی اگه زمین به اسمون میومد اونو هوسوک همو ول نمیکردن ! اونا بهترین دوستای همدیگه بودن اما این وسط چیزی سو وون رو ازار میداد! ...
سو وون با صدای تهیونگ به خودش اومد
تهیونگ : سو وون شی !
سو وون به بطری نگاه کرد سرش رو به تهیونگ بود و حالا سو وون باید جواب میداد...
تهیونگ پرسید : جرعت یا حقیقت ؟
سو وون گفت
- حقیقت
تهیونگ لبخند شیطانی زد و بعد گفت : خب اول بازی بهت گفتم اگر حقیقت رو انتخاب کنی باید به دو سوال جواب بدی اولی رو بلند میگی و دومی رو توی این جعبه میندازی تا بعدا بازشون کنیم
سو وون سریی تکون داد
- اولیو بپرس !
تهیونگ نگاهشو روی همه چرخوند و بعد گفت : از توی این جمع کسی رو دوست داری ؟
سو وون جا خورد ولی کمی بعد با نگاهی پر عشق و مهر به جیهوپ خیره شد کسی که پونزده سال تموم باهاش دوست صمیمی بود و عاشقش بود ! یک عشق یک طرفه که تا حالا اعترافش نکرده بود !...
میترسید ! میترسید از اینکه هوسوک ردش کنه و بعد حتی دیگه نتونه باهاش دوست بمونه ! اما جسارتشو جمع کرد و دلشو به دریای روبه روییش زد ....
لبخندی زد و رو به تهیونگ گفت
- اوهوم
هوسوک که تا اون لحظه سرش توی گوشی یونگی بود از جا پرید و به سو وون خیره شد ...
همه مات و مبهوت سو وون رو نگاه میکردن ! مونا تنه ای بهش زد
/ هی نگفته بودی رو یکی از پسرا کراشی !
سو وون نیشکولی از مونا گرفت تا ساکت شه ...
تهیونگ با بدجنسی تمام او را رسوا کرده بود !
تهیونگ تکه کوچیکی از کاغذ رو به سو وون داد و یه خودکار کنارش گذاشت بعد پرسید : حاضری برای کسی که عاشقشی و دوستش داری جونتو بدی ؟!
سو وون میخاست تهیونگ رو پرت کنه توی دریا اما ناچار بود اون سوال رو پاسخ بده پس جوابشو نوشت ، تا کرد و انداخت توی جعبه ...
********
بعد از بازی هوسوک از جایش بلند شد و به سمت سو وون رفت
+ میای بریم تو ساحل قدم بزنیم ؟
و دستشو به سمت سو وون گرفت تا بلند شه
سو وون عین جن زده ها از جا پرید اما چند ثانیه بعد لبخند مستطیلی زد و دست جیهوپ رو گرفت و بلند شد ...
چند قدم بعد جیهوپ به حرف اومد
+ که امید کوچولو یکی رو دوست داره !
( سو وون در زبان کره ای به معنای امیده )
سو وون با تعجب به جیهوپ نگاه کرد فکر نمیکرد احساساتش برای هوسوک ان چنان اهمیتی داشته باشد !
- مگه مهمه
جیهوپ خندید
+ خب معلومه که مهمه دختر خنگ !
بعد ابرویی بالا انداخت و لبخند شیطانی زد
+ من که میدونم تو کیو دوس داری شیطون !
سو وون جا خورد انگار قلبش از حرکت ایستاد
- ک...کیو ؟
خدا خدا میکرد تا کلمه "خودم" از دهن جیهوپ خارج شود اینجوری دیگر نیازی به اعتراف او نبود ...
جیهوپ لبخندی زد که باعث شد چشمانش جمع بشه
+ خلی زایه ای ... جیمین !
لبخند روی لب های سو وون محو شد !
تو داش گفت : من خود احمقت رو دوست دارم !
۹۷.۱k
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.