ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 12°•
جونگ کوک: های لیدیز
لیانا: سلام عشقم
نارا: سلام داداش کوچولوی خودم
جونگ کوک: یاا من دیگه دارم پدر میشم تازشم تو خودت بچه وسطی بزرگ ترین نیستی که اینجوری میگی
نارا: بالاخره دو سال ازت بزرگ ترم
جونگ کوک: باشه خانم خانم حالا داشتین به چی میخندیدین؟!
نارا: به هیونگ
جونگ کوک: چرا؟ مگه چیشده؟
لیانا: هیچی بابا بحث این بود که هر ده ماه یه بچه بدنیا میارن
جونگ کوک: هههه وای راست میگه خب الان چندتا شدن برادرزاده هام اصلا؟
نارا: الان پنج تا بدنیا اومدن یه دونشون یه هفته دیگه بدنیا میاد میشن شیشتا بعدشم دوباره میسازن نگران نباش
جونگ کوک: باید به هیونگ بگم کاندوم بزاره اینجوری بخوایم پیش بریم تا پنجاه سالگی شیزده تا دیگه بچه میاری
نارا: موافقم
لیانا: بابا به اون بدبختا چیکار دارین خب بچه دوست دارن دیگه
نارا: خواهر جان اینجوری پیش بریم که فقط یه شهر بچه میارن
جونگ کوک: راست میگه
لیانا: از دست شما
نارا: خب دیگه من برم فعلا
لیانا: دستت دردنکنه خداحافظ
جونگ کوک: زحمت کشیدی دستت دردنکنه مواظب باش
نارا: چشم خداحافظ
جونگ کوک: خدا حافظ
بعد از اینکه نارا رفت جونگ کوک برگشت طرفم و پیشونیم رو بوسید
جونگ کوک: حالت چطوره عشقم خوبی حالت که بد نشد هوم
لیانا: نه حالم خیلیم خوب بود فقط حوصلم سر رفت وقتی تنها بودم
جونگ کوک: خب پس یه فکری باید براش بکنم
لیانا: حتما بکن راستی باید برم حموم آماده بشم همه کار رو انجام دادن بقیه
جونگ کوک: خب نظرت راجب یه حموم دو نفره چیه؟
لیانا: اخجون بریم من که پایم
جونگ کوک: خانم شیطون قرار نیست کاری جز حموم کردن انجام بدیم اکی
لیانا: ایششششش باشه برین
منو جونگ کوک با هم رفتیم حموم من شیطونی کردم ولی فایده نداشت جونگ کوک رو حرفش موند با اینکه بشدت تحریک شده بود و درد داشت ما بعد از دو ساعت حموم بالاخره بیرون اومدیم و شروع به حاضر شدن کردیم
کپی ممنوع ❌
لیانا: سلام عشقم
نارا: سلام داداش کوچولوی خودم
جونگ کوک: یاا من دیگه دارم پدر میشم تازشم تو خودت بچه وسطی بزرگ ترین نیستی که اینجوری میگی
نارا: بالاخره دو سال ازت بزرگ ترم
جونگ کوک: باشه خانم خانم حالا داشتین به چی میخندیدین؟!
نارا: به هیونگ
جونگ کوک: چرا؟ مگه چیشده؟
لیانا: هیچی بابا بحث این بود که هر ده ماه یه بچه بدنیا میارن
جونگ کوک: هههه وای راست میگه خب الان چندتا شدن برادرزاده هام اصلا؟
نارا: الان پنج تا بدنیا اومدن یه دونشون یه هفته دیگه بدنیا میاد میشن شیشتا بعدشم دوباره میسازن نگران نباش
جونگ کوک: باید به هیونگ بگم کاندوم بزاره اینجوری بخوایم پیش بریم تا پنجاه سالگی شیزده تا دیگه بچه میاری
نارا: موافقم
لیانا: بابا به اون بدبختا چیکار دارین خب بچه دوست دارن دیگه
نارا: خواهر جان اینجوری پیش بریم که فقط یه شهر بچه میارن
جونگ کوک: راست میگه
لیانا: از دست شما
نارا: خب دیگه من برم فعلا
لیانا: دستت دردنکنه خداحافظ
جونگ کوک: زحمت کشیدی دستت دردنکنه مواظب باش
نارا: چشم خداحافظ
جونگ کوک: خدا حافظ
بعد از اینکه نارا رفت جونگ کوک برگشت طرفم و پیشونیم رو بوسید
جونگ کوک: حالت چطوره عشقم خوبی حالت که بد نشد هوم
لیانا: نه حالم خیلیم خوب بود فقط حوصلم سر رفت وقتی تنها بودم
جونگ کوک: خب پس یه فکری باید براش بکنم
لیانا: حتما بکن راستی باید برم حموم آماده بشم همه کار رو انجام دادن بقیه
جونگ کوک: خب نظرت راجب یه حموم دو نفره چیه؟
لیانا: اخجون بریم من که پایم
جونگ کوک: خانم شیطون قرار نیست کاری جز حموم کردن انجام بدیم اکی
لیانا: ایششششش باشه برین
منو جونگ کوک با هم رفتیم حموم من شیطونی کردم ولی فایده نداشت جونگ کوک رو حرفش موند با اینکه بشدت تحریک شده بود و درد داشت ما بعد از دو ساعت حموم بالاخره بیرون اومدیم و شروع به حاضر شدن کردیم
کپی ممنوع ❌
۸۴.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.