عاشق خسته ( پارت 52)
نامجون : جین چرا اینا انقد باهم خوب شدن
جین : نمیدونم... فک کنم جیمین دوباره زده به سرش
جیمین : نه خیر... خیلیم سالمم، ولی این تهیونگ کدوم گوری مونده
نامجون : رفته پیش جیهوپ( جین زد تو پاش)
جیمین : چی ؟ جیهوپ بره چی
نامجون : نه... اشتباه گفتم
جین : گند زدی داداشم
جیمین : یه چیو دارین مخفی میکنین...بنالید
جین : ببین جیمین... ما نمیتونیم چیزی بگیم
جیمین : منکه خودم بالاخره میفهمم پس بهتره خودتون بگید
نامجون : خب راستش...تهیونگ و جیهوپ میخواستن شما دوتارو بهم برسونن... الانم تهیونگ رفته پیش جیهوپ
یونا و جیمین : چی
جین : نامجون دهنتو میبندی یا نه
تهیونگ : سلام بچه ها... عه، جیمین یونا کی اومد اینجا
جیمین : یه دقه بیا
تهیونگ: بگو
جیمین : این چه غلطی بود کردی... میدونی چقد بازیم دادی، فک کردم دوستمی
تهیونگ : این نامجون آخر لو داد نه؟
جیمین : اون از تو دوست بهتریه
تهیونگ : باور کن ما فقط بهخاطر تو و یونا اینکارو کردیم
جیمین : بیخود کردین... به خاطر کار شماها داشتم یونا رو از دست میدادم
یونا : جیمین بیخیال شو... دیگه تموم شده... مهم الانه
جیمین :اخه تو اصن میدونی چه غلطی کردن یونا
یونا :خودمم میدونم چیکار کردن ولی الان چیکار میتونی بکنی... ولش کن
جیمین : خیلی خب... من و یونا میریم خونه، شماهام دیگه حق ندارین بیاید اونجا
تهیونگ :جیمین خواهش میکنم، ما هرجای دیگه که بریم پلیسا پیدامون میکنن
جیمین : همین که گفتم
یونا : جیمین ول میکنی
جیمین : یونا تو دخالت نکن... بیا بریم
یونا: جیمین الان اوضاع خطریه...اونا مافیان، اگه بگیرنشون همتون لو میرین
جیمین : به درک... بیا بریم گفتم
دست یونا رو گرفت و سوار ماشین شدن
یونا :خیلی کارت بد بود جیمین
جیمین :وقتی حال منو درک نمیکنی پس بیخود حرف نزن
یونا : چرا این بچه بازیارو تموم نمیکنی
جیمین : یونا نمیخوای که دوباره دعوامون شه
یونا : باشه بابا
تهیونگ : جیهوپ بدبخت شدیم
جیهوپ :چرا
تهیونگ : دیگه جا بره خوابیدن نداریم
جیمین دیگه نمیذاره بریم خونه
جیهوپ : اشکال نداره... بیاین خونه ی من
بعد از صحبت تهیونگ و جیهوپ یه عکس برای جیمین ارسال شد
عکسو باز کرد و متعجب به گوشی نگاه میکرد... احساس پوچی کرد، احساس کرد دیگه نمیتونه به هیچکس اعتماد کنه و همه از اعتمادش سوء استفاده کردن، دیگه نه چیزی رو میدید نه چیزی رو میشنید... همه چی براش تیره و تار شده بود، کم کم چشماش بسته شد و سرش افتاد روی فرمون
یونا : جیمین؟
جیمین خوبی؟ چت شده
جیمین پاشو، چیشده
................
جین : نمیدونم... فک کنم جیمین دوباره زده به سرش
جیمین : نه خیر... خیلیم سالمم، ولی این تهیونگ کدوم گوری مونده
نامجون : رفته پیش جیهوپ( جین زد تو پاش)
جیمین : چی ؟ جیهوپ بره چی
نامجون : نه... اشتباه گفتم
جین : گند زدی داداشم
جیمین : یه چیو دارین مخفی میکنین...بنالید
جین : ببین جیمین... ما نمیتونیم چیزی بگیم
جیمین : منکه خودم بالاخره میفهمم پس بهتره خودتون بگید
نامجون : خب راستش...تهیونگ و جیهوپ میخواستن شما دوتارو بهم برسونن... الانم تهیونگ رفته پیش جیهوپ
یونا و جیمین : چی
جین : نامجون دهنتو میبندی یا نه
تهیونگ : سلام بچه ها... عه، جیمین یونا کی اومد اینجا
جیمین : یه دقه بیا
تهیونگ: بگو
جیمین : این چه غلطی بود کردی... میدونی چقد بازیم دادی، فک کردم دوستمی
تهیونگ : این نامجون آخر لو داد نه؟
جیمین : اون از تو دوست بهتریه
تهیونگ : باور کن ما فقط بهخاطر تو و یونا اینکارو کردیم
جیمین : بیخود کردین... به خاطر کار شماها داشتم یونا رو از دست میدادم
یونا : جیمین بیخیال شو... دیگه تموم شده... مهم الانه
جیمین :اخه تو اصن میدونی چه غلطی کردن یونا
یونا :خودمم میدونم چیکار کردن ولی الان چیکار میتونی بکنی... ولش کن
جیمین : خیلی خب... من و یونا میریم خونه، شماهام دیگه حق ندارین بیاید اونجا
تهیونگ :جیمین خواهش میکنم، ما هرجای دیگه که بریم پلیسا پیدامون میکنن
جیمین : همین که گفتم
یونا : جیمین ول میکنی
جیمین : یونا تو دخالت نکن... بیا بریم
یونا: جیمین الان اوضاع خطریه...اونا مافیان، اگه بگیرنشون همتون لو میرین
جیمین : به درک... بیا بریم گفتم
دست یونا رو گرفت و سوار ماشین شدن
یونا :خیلی کارت بد بود جیمین
جیمین :وقتی حال منو درک نمیکنی پس بیخود حرف نزن
یونا : چرا این بچه بازیارو تموم نمیکنی
جیمین : یونا نمیخوای که دوباره دعوامون شه
یونا : باشه بابا
تهیونگ : جیهوپ بدبخت شدیم
جیهوپ :چرا
تهیونگ : دیگه جا بره خوابیدن نداریم
جیمین دیگه نمیذاره بریم خونه
جیهوپ : اشکال نداره... بیاین خونه ی من
بعد از صحبت تهیونگ و جیهوپ یه عکس برای جیمین ارسال شد
عکسو باز کرد و متعجب به گوشی نگاه میکرد... احساس پوچی کرد، احساس کرد دیگه نمیتونه به هیچکس اعتماد کنه و همه از اعتمادش سوء استفاده کردن، دیگه نه چیزی رو میدید نه چیزی رو میشنید... همه چی براش تیره و تار شده بود، کم کم چشماش بسته شد و سرش افتاد روی فرمون
یونا : جیمین؟
جیمین خوبی؟ چت شده
جیمین پاشو، چیشده
................
۴۹.۱k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.