فیک جیمین پارت ۲۲
از زبان سانا:
امدم پایین یهو زنگ خونه رو زدن با ذوق رفتم درو باز کردم وقتی دیدمش پریدم بغلش همه داشتن به ما دوتا نگاه میکردن جک آمد و سلام و احوالپرسی و اینا کرد رفتیم نشستیم من رفتم قهوه بیارم که دیدم رزی و جیمین میخواستن همو ببوسند ولی وقتی دیدن من آمدم جداشدن دیدم سوجون امد تو و از پشت بغلم کرد از کارش لبخندی زدم و همینطوری تو بغلش بودم چرخیدم صورتش خیلی نزدیک بود نگا های سنگین رزی و جیمین رو میتونستم حس کنم دوتاشون هم رفتن بیرون سوجون ازم جدا شد
س:کارت عالی بود اوپا
سوجون:کارم همینه عشقم🌹☺️
بعد قهوه هارو بردیم تو حال و همه برداشتن وقتی به جیمین رسید اصلا بهش نگاه نکردم و. وقتی به سوجون رسیدم تو چشماش نگاه کردم تا جیمین بسوزه معلوم بود داره میسوزه
فلش بک بعد از اینکه قهوه هارو خوردن....
س:سوجون (با لحن کیوت که تا حالا هیچکس ندیده بود)
سوجون :جانم عش....عاممم خوشگلم
جک:میخواستی بگی عشقم هااا(با حالت مسخره )
سوجون:نه بابا کی گفته هه جانم کاری داشتی سانا
س:بیا اتاق بهت بگم
سوجون:باشه ع..کیوتی
س:از کاش خندم گرفت
رفتیم تو اتاق دیدم جیمینی از پشت ما آمده و داره مارو دید میزه لعنتی سوجون میخواست درباره نقشمون بگه که لبامو چسبوندم به لش شوکه شد بعد آروم دم گوشش زم زمه وار گفتم جیمین اونجاس داره مارو نگاه میکنه و ادامه دادم داشت همکاری میکرد دیدم همه دارن مارو دید میزنن دیدن دارم بهشون نگاه میکنم و رفتم درو بستم همشون با قیافه های عجیب بهمون نگاه میکرد خخخ خیلی خنده دارو دیدنی بود قیافه هاشون بخصوص جیمین ههههههه خخخخخخخ وای وای وای پاره شدم (چرخ خیاطی دارم میخوایی بدوزمت؟😐)من و سوجون اینطرف قش کرده بودیم از خنده صورتمون قرمز شده بود صدامون از خنده شدید درنمیامد بعد از چند دقیقه خودمونو جمع د جور کردیم رفتیم بیرون دیدم جیمین هنوز اونجاعه یه چشم غوره ای براش رفتم امدم پایین ...
رزی جلومو گرفت گفت که بیا یکم باهم حرف بزنیم گفتم باشه
رزی:دوست پسرته؟
س:نع اصلا به تو چه
امدم پایین یهو زنگ خونه رو زدن با ذوق رفتم درو باز کردم وقتی دیدمش پریدم بغلش همه داشتن به ما دوتا نگاه میکردن جک آمد و سلام و احوالپرسی و اینا کرد رفتیم نشستیم من رفتم قهوه بیارم که دیدم رزی و جیمین میخواستن همو ببوسند ولی وقتی دیدن من آمدم جداشدن دیدم سوجون امد تو و از پشت بغلم کرد از کارش لبخندی زدم و همینطوری تو بغلش بودم چرخیدم صورتش خیلی نزدیک بود نگا های سنگین رزی و جیمین رو میتونستم حس کنم دوتاشون هم رفتن بیرون سوجون ازم جدا شد
س:کارت عالی بود اوپا
سوجون:کارم همینه عشقم🌹☺️
بعد قهوه هارو بردیم تو حال و همه برداشتن وقتی به جیمین رسید اصلا بهش نگاه نکردم و. وقتی به سوجون رسیدم تو چشماش نگاه کردم تا جیمین بسوزه معلوم بود داره میسوزه
فلش بک بعد از اینکه قهوه هارو خوردن....
س:سوجون (با لحن کیوت که تا حالا هیچکس ندیده بود)
سوجون :جانم عش....عاممم خوشگلم
جک:میخواستی بگی عشقم هااا(با حالت مسخره )
سوجون:نه بابا کی گفته هه جانم کاری داشتی سانا
س:بیا اتاق بهت بگم
سوجون:باشه ع..کیوتی
س:از کاش خندم گرفت
رفتیم تو اتاق دیدم جیمینی از پشت ما آمده و داره مارو دید میزه لعنتی سوجون میخواست درباره نقشمون بگه که لبامو چسبوندم به لش شوکه شد بعد آروم دم گوشش زم زمه وار گفتم جیمین اونجاس داره مارو نگاه میکنه و ادامه دادم داشت همکاری میکرد دیدم همه دارن مارو دید میزنن دیدن دارم بهشون نگاه میکنم و رفتم درو بستم همشون با قیافه های عجیب بهمون نگاه میکرد خخخ خیلی خنده دارو دیدنی بود قیافه هاشون بخصوص جیمین ههههههه خخخخخخخ وای وای وای پاره شدم (چرخ خیاطی دارم میخوایی بدوزمت؟😐)من و سوجون اینطرف قش کرده بودیم از خنده صورتمون قرمز شده بود صدامون از خنده شدید درنمیامد بعد از چند دقیقه خودمونو جمع د جور کردیم رفتیم بیرون دیدم جیمین هنوز اونجاعه یه چشم غوره ای براش رفتم امدم پایین ...
رزی جلومو گرفت گفت که بیا یکم باهم حرف بزنیم گفتم باشه
رزی:دوست پسرته؟
س:نع اصلا به تو چه
۲.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.